جدول جو
جدول جو

معنی ذوا - جستجوی لغت در جدول جو

ذوا
(ذَ)
مخفف ذوان تثنیۀ ذو و چون لازم الاضافه است هیچگاه جز بصورت ذوا در کلام نیاید: ذوامال، دو مرد خداوند مال. و منه قوله تعالی: و من قتله منکم متعمداً فجزاء مثل ما قتل من النعم یحکم به ذواعدل منکم. (قرآن 95/5). و: شهاده بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیه اثنان ذواعدل منکم او آخران من غیرکم. (قرآن 106/5) ، و تثنیۀ تأبطّ شراً ذوا تأبط شرّاً آید
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوالفقار
تصویر ذوالفقار
(پسرانه)
نام شمشیر علی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذواق
تصویر ذواق
چشیدن، چشیدن مزۀ چیزی، آزمودن طعم و مزۀ چیزی، طبع، طعم
فرهنگ فارسی عمید
(ذَوْ وا)
چاشنی گیر. (دهار) (مهذب الاسماء) ، مرد متلوّن، مرد ملول
لغت نامه دهخدا
(ذَوْ وا)
ابن عبدالله بن الحسین البصری. ذکره ابن منده فی تاریخ اصبهان
ابن المبارک. له ذکر. حکی عنه العباس الشکلی. (تاج العروس)
ابن ابی الرقراق الغطفانی. شاعری است از عرب
ابن محفوظ القریعی. روی عن اخیه روّاد
لغت نامه دهخدا
(ذَوْ وا)
نام شمشیر ذی مرحب القیل الحضرمی
لغت نامه دهخدا
(ذَوْ وا)
جمع واژۀ ذائد
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ ثُ)
چشیدن. (تاج المصادر بیهقی). آزمودن مزه. ذوق. مذاق. مذاقه، کشیدن زه برای دریافتن سختی و نرمی کمان
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
چاشنی. (دستورالاخوان قاضی خان بدر محمد دهّار). طعم چیزی
لغت نامه دهخدا
وادی ذوال ناحیه ای است از نواحی یمن و قصبۀ آن قحمه است، شهرکی شامی و میان آن و زبید یک روزه راه است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ذَوْ وا)
صحابی است. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذات. تأنیث ذو. خداوندان. دارندگان. صاحبان. مالکان. دارایان: مررت بنسوه ذوات مال. ذوات الارحام، خویشان. ذوات الاذناب، دنباله داران، هستیها. چیزها. حقایق. و غیره: ذوات مکرمّه. و رجوع به ذات شود
پوست گندم یا پوست دانۀ انگور یا پوست خربزه
لغت نامه دهخدا
ماه رامش یازدهمین ماه سال ماهی تازی که در آن ماه جنگ را روا نمی دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالفقار
تصویر ذوالفقار
نام شمشیر حضرت علی علیه السلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالفضل
تصویر ذوالفضل
صاحب فضل و احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالفخر
تصویر ذوالفخر
سرافراز صاحب افتخار خداوند فخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالعلی
تصویر ذوالعلی
بلند پایه صاحب رفعت خداوند بلندی، صفتی است از صفات خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقدر
تصویر ذوالقدر
صاحب وقار و قدر و حرمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقرابه
تصویر ذوالقرابه
خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقربی
تصویر ذوالقربی
خویشاوند خویش نزدیک خویش خویشاوند، جمع ذوی القربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقرن
تصویر ذوالقرن
کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقرنین
تصویر ذوالقرنین
گیسودار گیسدار بر نام اسکندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمکارم
تصویر ذوالمکارم
جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالقوافی
تصویر ذوالقوافی
چند پساوندی شعری که بیش از دو قافیه دارد
فرهنگ لغت هوشیار
بازه هنگام زبانزد خنیا فاصله هنگام (اکتاو) یا ذوالکل و الاربع. یازدهم دست است که از ده فاصله تشکیل میشود. یا ذوالکل و الخمس. دوازدهم دست است که از یازده فاصله تشکیل می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمجد
تصویر ذوالمجد
دارای بزرگی و بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمعارج
تصویر ذوالمعارج
خدای آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمعنیین
تصویر ذوالمعنیین
دارای دو معنی. (وگاه بیشتر اراده شود مثال: (طلب کرده خوبان چین و چگل چو سعدی وفا از بت سنگدل) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالمقدمه
تصویر ذوالمقدمه
صاحب مقدمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواق
تصویر ذواق
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواه
تصویر ذواه
پوست پوسته در گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوات
تصویر ذوات
دارندگان، صاحبان، مالکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواد
تصویر ذواد
دفاع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوالعقل
تصویر ذوالعقل
خردمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوات
تصویر ذوات
((ذَ))
جمع ذات، خداوندان، صاحبان، حقایق، ماهیات
فرهنگ فارسی معین