جدول جو
جدول جو

معنی ذهولت - جستجوی لغت در جدول جو

ذهولت
(تَ)
ذهول
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیر شدن، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهول
تصویر ذهول
فراموش کردن، فراموشی، غافل شدن، غفلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسان شدن، نرم شدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ قَرْ رُ)
غفلت. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشغول شدن. (زوزنی) (دهار) ، مشغول کردن. (زوزنی) ، فراموشی. فراموش کردن. (منتهی الارب). غافل شدن. (منتهی الارب). و رجوع به کلمه ’نسیان’. در کشاف اصطلاحات الفنون شود:
از غلط ایمن شوند و از ذهول
بانگ مه غالب شود بر بانگ غول.
مولوی.
، بی پروائی از. غفلت از. ترک چیزی یا کسی به عمد یا بعلت شغلی که ترا در پیش است. یا آن سلو و خرسندی نفس است و بی غمی از دوستی و الف. قوله تعالی: یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت. (قرآن 22 / 2) ، شغلی که مورث حزنی یا نسیانی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
آسانی. (غیاث) (آنندراج). نرم شدن. آسان شدن. رجوع به سهوله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذهول
تصویر ذهول
رفتن، گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسانی، نرم شدن، آسان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
((کُ لَ))
پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
((سَ))
آسان شدن، نرم شدن، آسانی، نرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذهول
تصویر ذهول
((ذُ))
فراموش کردن، غافل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ واژه فارسی سره
آسانی، سادگی، یسر
متضاد: اشکال، دشواری، صعوبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی
متضاد: شباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناشناخته، ناشناس، غفلت، فراموشی، نسیان
فرهنگ واژه مترادف متضاد