جدول جو
جدول جو

معنی ذهنیت - جستجوی لغت در جدول جو

ذهنیت((ذِ یَّ))
نوع تفکر، بینش، ذهنی بودن، مقابل عینیت
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
فرهنگ فارسی معین
ذهنیت
عقليّةً
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به عربی
ذهنیت
Subjectivity
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ذهنیت
subjectivité
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ذهنیت
soggettività
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ذهنیت
субъективность
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به روسی
ذهنیت
Subjektivität
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به آلمانی
ذهنیت
суб'єктивність
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ذهنیت
subiektywność
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به لهستانی
ذهنیت
主观性
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به چینی
ذهنیت
subjetividade
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ذهنیت
subjectiviteit
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به هلندی
ذهنیت
subjetividad
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ذهنیت
व्यक्तिपरकता
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به هندی
ذهنیت
ذاتی نقطہ نظر
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به اردو
ذهنیت
ব্যক্তিনিষ্ঠতা
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به بنگالی
ذهنیت
อัตนัย
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به تایلندی
ذهنیت
ubinafsi
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ذهنیت
주관성
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به کره ای
ذهنیت
主観性
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ذهنیت
סוּבְּיֶקְטִיבִיּוּת
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به عبری
ذهنیت
subjektivitas
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ذهنیت
öznellik
تصویری از ذهنیت
تصویر ذهنیت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
مبارک باد گفتن، شادباش گفتن، تبریک گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
مربوط به ذهن، ایجاد شده به وسیلۀ ذهن، مقابل عینی، جا گرفته در ذهن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ نی یَ)
چربش و چربی. (ناظم الاطباء). چربی و روغن خواه نباتی خواه حیوانی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به دهن شود
لغت نامه دهخدا
(ذِ نی یَ)
تأنیث ذهنی. قضیۀ ذهنیه. رجوع به قضیه شود. بیاء النسبه و تاء التانیث. عند المنطقییین قضیه یکون الحکم فیها علی الافراد الذهنیه فقط و قد سبق ذکرها فی لفظ الحقیقیه و هی اقسام منها مایکون افرادها موجوده فی الذهن متصفاً بمحمولاتها فی الذهن اتصافاً مطابقاً للواقع کجمیع المسائل المنطقیه. فان محمولاتها عوارض تعرض للمعقولات الاولی فی الذهن و یکون لموضوعاتهاوجودان ذهنیان احدهما مناط الحکم و هو الوجود الظلی الذی به یتغایر الموضوع و المحمول و ثانیهما الوجودالاصلی الذی به اتحاد المحمول بالموضوع و هو مناط الصدق و الکذب الفارق بین الموجبه و السالبه و منها مایکون محمولا تهامنا فیه للوجود نحو شریک الباری ممتنعاجتماع النقیضین محال و المجهول المطلق یمتنع علیه الحکم و المعدوم المطلق مقابل للموجود المطلق فالمفهوم من کلام البعض ان فی هذا القسم ایضا للموضوع وجودان احدهما مناط الحکم والاّخر مناط الصدق و التحقیق ان مناط الحکم هو تصورها بعنوان الموضوع و مناط الصدق هو الوجود الفرضی الذی باعتباره فردیتها للموضوع کانه قال ما یتصور بعنوان شریک الباری و یفرض صدقه علیه ممتنع فی نفس الامر و قس علی ذلک. و قال المحقق التفتازانی ان هذه الذهنیات و ان کانت موجبه لاتقتضی الا تصور الموضوع حال الحکم کما فی السوالب من غیر فرق، وفیه انه یهدم المقدمه البدیهیه التی یبتنی علیها کثیرمن المسائل من ان ثبوت شی ٔ لشی فرع لثبوت المتبت له اذا التخصیص لایجری فی القواعد العقلیه. و قال العلامه فی شرح الشمسیه انها سوالب و فیه ان الحکم فیها انما هو بوقوع النسبه و الارجاع الی السلب تعسف. و منها مایکون محمولاتها متقدمه علی الوجود او نفس الوجود نحو زید ممکن او واجب بالغیر او موجود. فلموضوعاتها وجود فی الذهن حال الحکم کسائر القضایا. او لکون الاتصاف بها ذهنیاً انتزاعیاً لابدان یکون لموضوعاتها وجود آخر فی الذهن یکون عبداً لانتزاع هذه الامور و مناط صدق القضیه و اتحاد المحولات معها. ثم اذا توجه العقل الیها و لاحظها من حیث انها موجوده بهذا الصدق النتزع عنها وجوداً او امکاناً و وجوباً آخر. و باعتبار الاتصاف بهذا الوجود تستدعی تقدم وجود یکون مصداقاً لهذه الاحکام. و لیست هذه الملاحظه لازمه للذهن دائماً فینقطع بحسب انقطاع الملاحظه. کذا حقق المولوی عبدالحکیم فی حاشیه شرح الشمسیه. فی بحث العدول و التحصیل
لغت نامه دهخدا
(تَ جُ)
مبارکباد گفتن. (غیاث اللغات). تهنیه. (آنندراج). مبارکباد و خوش آمد و زندش. (ناظم الاطباء). شادباش. (فرهنگ فارسی معین)... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است. (از غیاث اللغات) : نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً). چون به خانه فرودآمد همه اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 381) :
ای شاه، گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی.
مسعودسعد.
و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه).
راویان را بر زبان تهنیت
مدحت شاه اخستان یاد آورید.
خاقانی.
به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم
به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید.
خاقانی.
کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج
شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند.
خاقانی.
و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 236). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. (گلستان).
هنوز کوس بشارت تمام نازده بود
که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم.
سعدی.
مبارکباد و صلم گو مکن چرخ
که عید ماتمی را تهنیت نیست.
کلیم.
- تهنیت عید، مبارکباد عید. (ناظم الاطباء) : استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276).
- تهنیت ورود، مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. (ناظم الاطباء).
رجوع به ترکیبهای تهنیت شود، بگوارانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوارد کردن. (غیاث اللغات) ، هنیئاً گفتن. گوارا باد گفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به همه معانی رجوع به تهنی ٔ و تهنیه شود
لغت نامه دهخدا
مونث ذهنی: محاسبات ذهنیه. یا قضیه ذهنیه قضیه ایست که مصادیق و محکوم علیه و موضوع آن در ذهن باشد مانند قضیه دو نقیض با هم جمع نگردند. موضوع - که نقیضان است - در ذهن است (کشاف 517)، مونث ذهنی: هوشی هوش پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ذهن درونی باطنی عقلی. یا وجود ذهنی وجود شی در ذهن شخص مقابل وجود عینی وجود خارجی. هوشی، درونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
خوش آمدن و مبارکباد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنیت
تصویر تهنیت
((تَ یَ))
شادباش گفتن، مبارک باد گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذهنی
تصویر ذهنی
درونی، باطنی
فرهنگ فارسی معین
تبریک، درودگویی، شادباش، مبارک باد، شادباش گفتن، مبارک بادگفتن
متضاد: تسلیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روحیّه، ذهنیّت
دیکشنری اردو به فارسی