جمع واژۀ رطوبت. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). - رطوبات بدن، و آن بر دو قسم است: اول اخلاط، که آن اخلاط پسندیده است. و دومی خود بر دو قسم است: فضول و آن اخلاط مذموم است. و غیر فضول... (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به همان مأخذ شود. - رطوبات عین، یکی رطوبت زجاجیه است و آن رطوبتی است صاف و غلیظالقوام و سفیدرنگ که اندکی به سرخی مایل باشد مانند شیشۀ گداخته واز این رو زجاجیه نامیده شده. دیگر رطوبت جلیدیه است و آن رطوبتی است میانه از رطوبات چشم و بواسطۀ جمود و صفایی که دارد جلیدیه اش نامیده اند. دیگر رطوبت بیضیه که برنگ سپیدۀ تخم مرغ ماننده است و همچنین از حیث قوام و به همین ملاحظه به بیضیه موسوم شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - رطوبات غریزیه، عبارت است از جسمی رطب و سیال که نسبت آن به حرارت غریزیه مانند نسبت روغن باشد به چراغ. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - رطوبات فضلیه، عبارت است از رطوبتی که با باقی عناصر امتزاج تامی پیدا نکند. این رطوبت نسبت به اجزای غذایی یا دوایی غریب و زاید و خارج از آن است و هر چند که داخل جسم است ولی این رطوبت مکتسبه از آب است وطبیعی و مستقر در مزاج نیست و بدین لحاظ است که زنجبیل را به یبوست و خشکی نسبت دهند. یکی از افاضل گفته است: هر زمان بگویند در فلان میوه یا سبزی و حبوب رطوبت فضلیه است مراد آن باشد که پاره ای از رطوبتی راکه برای تغذیه جذب کرده است هنوز پخته نشده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جَمعِ واژۀ رطوبت. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). - رطوبات بدن، و آن بر دو قسم است: اول اخلاط، که آن اخلاط پسندیده است. و دومی خود بر دو قسم است: فضول و آن اخلاط مذموم است. و غیر فضول... (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به همان مأخذ شود. - رطوبات عین، یکی رطوبت زجاجیه است و آن رطوبتی است صاف و غلیظالقوام و سفیدرنگ که اندکی به سرخی مایل باشد مانند شیشۀ گداخته واز این رو زجاجیه نامیده شده. دیگر رطوبت جلیدیه است و آن رطوبتی است میانه از رطوبات چشم و بواسطۀ جمود و صفایی که دارد جلیدیه اش نامیده اند. دیگر رطوبت بیضیه که برنگ سپیدۀ تخم مرغ ماننده است و همچنین از حیث قوام و به همین ملاحظه به بیضیه موسوم شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - رطوبات غریزیه، عبارت است از جسمی رطب و سیال که نسبت آن به حرارت غریزیه مانند نسبت روغن باشد به چراغ. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - رطوبات فضلیه، عبارت است از رطوبتی که با باقی عناصر امتزاج تامی پیدا نکند. این رطوبت نسبت به اجزای غذایی یا دوایی غریب و زاید و خارج از آن است و هر چند که داخل جسم است ولی این رطوبت مکتسبه از آب است وطبیعی و مستقر در مزاج نیست و بدین لحاظ است که زنجبیل را به یبوست و خشکی نسبت دهند. یکی از افاضل گفته است: هر زمان بگویند در فلان میوه یا سبزی و حبوب رطوبت فضلیه است مراد آن باشد که پاره ای از رطوبتی راکه برای تغذیه جذب کرده است هنوز پخته نشده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
عوضهای نیکی و جزای نیکی و این کلمه جمع مثوبه است... (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ مثوبه. اجور. مزدها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر در معالجت ایشان برای حسبت سعی پیوسته آید... اندازۀ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کلیله و دمنه). اگر ازبرای حسبت این کوشش پیوسته آید برکات و مثوبات آن رانهایت صورت نبندد. (کلیله و دمنه). و برکات و مثوبات آن شهنشاه غازی و دیگر ملوک این خاندان را مدخر شود. (کلیله و دمنه). و آنچه او را... از اکمال مکارم اخلاق و اعمال محاسن اعراق و اقتناء ذخایر مثوبات... ملکه شده است... (المعجم چ مدرس رضوی ص 10). و رجوع به مثوبه شود
عوضهای نیکی و جزای نیکی و این کلمه جمع مثوبه است... (غیاث) (آنندراج). جَمعِ واژۀ مثوبه. اجور. مزدها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر در معالجت ایشان برای حسبت سعی پیوسته آید... اندازۀ خیرات و مثوبات آن که تواند شناخت. (کلیله و دمنه). اگر ازبرای حسبت این کوشش پیوسته آید برکات و مثوبات آن رانهایت صورت نبندد. (کلیله و دمنه). و برکات و مثوبات آن شهنشاه غازی و دیگر ملوک این خاندان را مدخر شود. (کلیله و دمنه). و آنچه او را... از اکمال مکارم اخلاق و اعمال محاسن اعراق و اقتناء ذخایر مثوبات... ملکه شده است... (المعجم چ مدرس رضوی ص 10). و رجوع به مثوبه شود
در تداول، آنچه از نقد وجنس که برای اماکن مشرفه فرستند، طعام فاتحۀ روح بزرگان، آنچه در راه خدا انفاق کنند و انفاق آن را بر خود واجب گردانند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نذور. جج نذر. رجوع به نذر شود
در تداول، آنچه از نقد وجنس که برای اماکن مشرفه فرستند، طعام فاتحۀ روح بزرگان، آنچه در راه خدا انفاق کنند و انفاق آن را بر خود واجب گردانند. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ نُذور. جج ِ نَذْر. رجوع به نَذر شود
جمع واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
جَمعِ واژۀ تنوق: او را در مصاحبت خود به خوارزم آورد و انواع تنوقاتی که میان دو سلطان تواند بود به تقدیم رسانید. (جهانگشای جوینی). رجوع به تنوق و تنوق کردن شود
یا رطوبت هوا مقدار آب موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا را رطوبت مطلق آن گویند یا رطوبت نسبی عبارت است از خارج قسمت رطوبت مطلق بر مقداربخار آب سیر شده موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا. یا رطوبت و یبوست تری و خشکی، نرمی و سفتی، رقت و غلظت، سهولت و اشکال
یا رطوبت هوا مقدار آب موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا را رطوبت مطلق آن گویند یا رطوبت نسبی عبارت است از خارج قسمت رطوبت مطلق بر مقداربخار آب سیر شده موجود در یک سانتیمتر مکعب هوا. یا رطوبت و یبوست تری و خشکی، نرمی و سفتی، رقت و غلظت، سهولت و اشکال