جدول جو
جدول جو

معنی ذنبان - جستجوی لغت در جدول جو

ذنبان
(ذَ نَ)
ذنب الثعلب، بعضی گویند گیاهی است و بعضی گفته اند گیاهی است که به أرزن ماند
لغت نامه دهخدا
ذنبان
(ذَ نَ)
تثنیۀ ذنب، نام آبی است در عیص
لغت نامه دهخدا
ذنبان
سریش از گیاهان
تصویری از ذنبان
تصویر ذنبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زن بدکار که پیر شده باشد و زن های دیگر را به فحشا و بی عفتی وادار کند، برای مثال به خود گفتم عجب نبود که نفرت / کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری - لغت نامه - لنبان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جنبان
تصویر جنبان
در حال جنبیدن، جنبنده مثلاً منارجنبان، بن مضارع جنباندن، پسوند متصل به واژه به معنای جنباننده مثلاً سلسله جنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی شدۀ بز یا گوسفند درست کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
گداختن، گداخته شدن، سخت شدن گرمی آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
ذئب ها، گرگها، جمع واژۀ ذئب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
زیرجامه، شلوار، شلوار لیفه دار
فرهنگ فارسی عمید
(ذُ)
گرگ جوان
لغت نامه دهخدا
(تُمْ)
زیرجامه و ازار و شلوار را گویند عموماً و تنبان چرمی کشتی گیران را خصوصاً. (برهان). ازار کوتاه کشتی گیران که توبان نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). شلوار و پایجامه، ترکی است. (غیاث اللغات). شلوار و رغنین و پایجامه و زیر جامه و پایچۀ چرمی کشتی گیران. (ناظم الاطباء). در برهان قاطع گفته... و این لغت بین الناس مشهور است ولی در منتخب اللغه که ترجمه قاموس است آمده که تبّان بمعنی کاه فروش است... و تبّان، شلوار کوچک که سترعورت مغلظه کند و آن عربی است و در اشعار فصحا تنبان دیده نشده، شلوار بسیارگفته اند. (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
چشمم آندم که سراویل به پایم نبود
بره پاچۀ تنبان نگران خواهد بود.
نظام قاری.
چو نشناسند پا را زآستین هم
رموز پاچۀ تنبان چه داند.
نظام قاری.
- امثال:
تنبان مرد که دوتا شد فکر زن نو می افتد، در مورد کسانی زنند که چون موقعیتی بهتر بدست آورند خود را فراموش کرده به هوس رانی و اعمال ناپسند روی آورند
لغت نامه دهخدا
ابن عتیق بن تمیم الکاتب، مکنی به ابی القاسم، حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است، معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
موضعی است در شعر
لغت نامه دهخدا
(قَمْ بَ)
قریه ای است از قرای قرطبه در اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُمْ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
تکۀ کوهی شادمان سبک و گران جسم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آهوی چابک و سبک جسم و سنگین. از اضداد است. (از اقرب الموارد). و یا آهوی کلانسال و مسن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فعلی برای این کلمه وجود ندارد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُمْ)
سنبنده. سوراخ کننده:
سم اسب سنبان زمین کرد پست
گروها گره را گراهون شکست.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
دو پشت یا دوگوشت پاره که ما بین سرین و هر دو پهلوی پشت است
لغت نامه دهخدا
(ذَ نَ)
ذنبات ناس، اذناب ناس، مردم کم پایه وحواشی و خدم و سپس روندگان. اتباع ناس. سفلۀ ناس
لغت نامه دهخدا
(ذَ نَ نَ)
یکی ذنبان. و آن گیاهی است که بأرزن ماند
لغت نامه دهخدا
(خُمْ)
جنبان. لرزان. (ناظم الاطباء) ، خیزکنان. جهان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هنبان
تصویر هنبان
انبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
زیر جامه ازار، شلوار، شلوار چرمی کشتی گیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنبان
تصویر خنبان
لرزان، جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انبان
تصویر انبان
توشه دان، زنبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنبان
تصویر جنبان
متزلزل، مضطرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذئبان
تصویر ذئبان
مانده پشم مانده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعبان
تصویر ذعبان
گرگ جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنیان
تصویر ذنیان
پای شیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که قیادت فاحشگان را بعهده دارد خانم رئیس: بخود گفتم عجب نبود که نفرت کنند از صحبت لنبان لبیبان (نزاری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
((ذَ وَ))
آب شدن، گداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لنبان
تصویر لنبان
((لَ))
زن فاحشه ای که واسطه برای زن های دیگر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنبان
تصویر تنبان
((تُ))
زیر جامه، ازار، شلوار
تنبان کسی دو تا شدن: کنایه از پولدار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انبان
تصویر انبان
کیسه ای بزرگ، شکم، بطن
فرهنگ فارسی معین