- ذلیله
- مونث ذلیل مونث ذلیل خاکی گناهکار رام ساده: زن
معنی ذلیله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درختچه ای از تیره کمبرتاسه نزدیک به تیره فرفیون که جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه مخصوص نواحی حاره است و بومی هند میباشد. میوه های آن تقریبا ببزرگی یک بادام معمولی است ولی دارای تقسیمات عریضی پنج تایی میباشد (شبیه میوه باقلا) گوشت روی میوه که روی پوست دانه را پوشانده تلخ مزه و قابض است. پوست دانه اش بسیار سخت است و از مغز آن روغن مخصوصی میگیرند. بطور کلی میوه های این گیاه در تداوی مورد استفاده واقع میگردد بلیلج
مونث دلیل گواه روشن پروهان
ذلت مذلت خواری. خواری تو سری خوری
خواری زبونی
مونث ذلیق
خوار شدن فرو کاست
والا
همسر، جفت، زن
دختر
جلیل، بزرگوار، کلان سال و محترم
مونث ظلیل. مونث ظلیل آبگیر، درختستان
مونث علیل زن بیمار مریضه
مونث غلیل و زره
مونث قلیل و همه
رشته باریک نقره یی یا طلایی که داخل آن مجوف باشد و با آن روی پارچه نقش و نگارایجاد کنند توضیح اگر تار نقره یی و طلایی باریک باشد چنانکه در سوراخ سوزن فرورود} گلابتون {است و اگر پهن باشد} نقده {و اگر میان خالی باشد} ملیله {است (فرنظا)، حالتی است مانند حمی (تب) توضیح ایلاقی گفته حالتی است که مخالط آن حرارت است و بسر حد حمی نرسیده و با آن اعیا و کسل و بیداری و اعراض مختلفه باشد (مجمع الجوامع)
درختی است در هندوستان که رنگش زرد یا سیاه است و در طب از آن استفاده میشود
((مَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
رشته های باریک زر و سیم که با آن ها روی یخه یا آستین یا دامن لباس نقش و نگار و زردوزی می کنند
((هَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
درختی از تیره کمبرتاسه و از رده دولپه ای ها که دارای میوه بیضوی شکلی به اندازه یک سنجد ریز است. میوه این گیاه مصرف طبی دارد و خشک شده آن را به عنوان قابض به کار می برند، این گیاه خاص نواحی حاره است
ثمر میوۀ درختی شبیه هلیله با پوست خاکستری یا زرد رنگ که بومی هند است و مصرف دارویی دارد
رشته های باریک زر و سیم که با آن ها روی لباس نقش و نگار و زردوزی می کنند، نقش و نگاری که با رشته های زر و سیم در روی پارچه دوخته باشند
میوه ای خوشه ای کوچک از خانوادۀ بادام به رنگ زرد که مصرف دارویی دارد، درختی بزرگ با برگ های دراز و باریک که در هندوستان می روید و میوۀ هلیله از آن به دست می آید
فرزند اناث، دختر
زن شرعی مرد، زوجه
زبون، حقیر، خوار، پست
لیله در فارسی: یک شب یک شب، شب. یا لیله اسری. شب معراج پیغامبر
شب، یک شب
پست و زبون، خوار