- ذلت
- خواری، زبونی، مقابل عزت
معنی ذلت - جستجوی لغت در جدول جو
- ذلت
- خواری، سرشکستگی
- ذلت
- ذلیل شدن، خوار شدن، پست و زبون شدن، خواری، زبونی
- ذلت ((ذِ لَ))
- خواری، زبونی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوار شدن، خواری و پستی
ذلالت، خوار شدن
برخورداری
چرایی، شوند
بریدن، بریده شدن سوگند خوردن
ابزار آلات
مالک، دارا، خداوند، صاحب
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)
خواری، گناهکاری
اسم اشاره برای دور
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
ابزار، افزار
خیم، نهاد، سرشت
توده، مردم
خطیئه، خطا، گناه، لغزش، زبان در سخن
رند زبانزد مردم کوچه پارسی بزرگ است (برای مونث یا جمع آید)، یا اسماو ه (اسماوه) و عمت نعماء ه (نعماوه)، بزرگ باد نامهای او و همگنان را شامل باد نعمتهای او: ... . و در آن مواضع که بروزگار پادشاهان گذشته ملک الملوک را - جلت اسماوه و عمت نعماوه - ناسزا می گفتند امروزه همواره عبادت می کنند. یا جل عظمته. در محکم تنزیل فرماید
ستردن موی سر تراشیدن، پرداخت وام، تازیانه زدن، ریخ زدن
دوستی، مهربانی، رفاقت، مصادقت، برادری
درختی از تیره افراها که جزو تیره های نزدیک بگل سرخیان است و در سراسر جنگلهای خزر وجود دارد. برگهایش پنجه یی است گندلاش پلاس بستام بلس، سفیدار، شیردار
جو دو سر، جوی بی پوست، جو ترش، برآوردن روده را، ستردن موی را، بریدن، ته کاسه را بالاآوردن، زدن، ریخ زدن و ریدن جو دو سر
جایزه، پاداش
کم شدن، کم بودن، کمی
دوستی، یاری، محبت، عشق
ادراک خوشی، گوارایی، خوشی
اسم اشاره برای دور، آن، این
تیز، تیز زبان، زبان آور، فصیح
عین و جوهر و حقیقت چیزی، نفس
بیماری، ناخوشی، رنج، عذر، بهانه، سبب