جدول جو
جدول جو

معنی ذل - جستجوی لغت در جدول جو

ذل
پست و زبون شدن، خوار شدن، خواری، نرمی، فروتنی، انقیاد
تصویری از ذل
تصویر ذل
فرهنگ فارسی عمید
ذل
(ذُل ل)
خواری. (مهذب الاسماء). هوان. هون. ذلت. مذلت. خوار گردیدن. خوار شدن. (تاج المصادر بیهقی). ذلالت. ذلالت. قوله تعالی: و لم یکن له ولی من الذل. (قرآن 111/17) ، و نمی باشد مر او را دوستاری از مذلت. (تفسیر ابوالفتوح رازی). مقابل عزّ و عزّت. ارج. ارجمندی.
آنچه با رنج یافتی و بذل
تو بآسانی از گزافه مدیش.
رودکی.
خردک نگرش نیست که خردک نگرش کس
در کار بزرگان همه ذل است و هوان است.
منوچهری.
گر فکنده ست او مرا در ذل غربت گو فکن
غربت اندر خدمت خواجه مرا والا کند.
منوچهری.
به گورستان بگذشتم، دو گور دیدم پاکیزه، به گچ کرده و ساعتی تمنا کردم که کاشکی من چون ایشان بودمی در عزّ تا ذل نباید دید که طاقت ندارم. (تاریخ بیهقی ص 604).
چه نیکو سخن گفت یاری بیاری
که تا کی کشم از خسر ذل و خواری.
؟ (از لغت نامۀ اسدی نخجوانی).
زین اسب آز ذل است ای پسر
نعل او خواری عنان او سؤال.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 240).
عزّ من بی تو بود خواهد، ذل
نفع من بی تو گشت خواهد ضرّ.
مسعودسعد.
بی نیازی سپاه ذل شه است.
سنائی.
مرا عز و ذلی است در راه همت
که پروای موسی و بلعم ندارم.
خاقانی.
پس لباس کبر بیرون کن ز تن
ملبس ذل پوش در آموختن.
مولوی.
گفت خدمت آنکه بهر ذل نفس
خویش را سازی تو چون عباس دبس.
مولوی.
، مهربانی. رحمت. رأفت، نرمی. رفق، رام شدن. رامی، خلاف صعوبت. و سرکشی، فروتنی. خضوع. مقابل برتنی: و منه قوله تعالی: و اخفض لهما جناح الذّل. (قرآن 24/17) ، ذل ّ ذلیل، خواری خوارکننده یا بسیارخواری
لغت نامه دهخدا
ذل
روش، طور، طریقه، مجری، عادت پست و زبون شدن
تصویری از ذل
تصویر ذل
فرهنگ لغت هوشیار
ذل
((ذُ لّ))
خواری، ذلت، رامی، فروتنی
تصویری از ذل
تصویر ذل
فرهنگ فارسی معین
ذل
((ذِ لّ))
نرم و رام گردیدن، نرمی، رفق، مهربانی، طور، روش، جمع اذلال
تصویری از ذل
تصویر ذل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذلت
تصویر ذلت
ذلیل شدن، خوار شدن، پست و زبون شدن، خواری، زبونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلق
تصویر ذلق
تیز، تیز زبان، زبان آور، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلک
تصویر ذلک
اسم اشاره برای دور، آن، این
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلالت
تصویر ذلالت
ذلیل شدن، خوار شدن، خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلت
تصویر ذلت
خواری، زبونی، مقابل عزت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذل الطریق
تصویر ذل الطریق
میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلاذل
تصویر ذلاذل
پست مرتبگان از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلاقت
تصویر ذلاقت
تیز زبانی فصاحت گشاده زبانی چیره زبانی. فصیح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلاقه
تصویر ذلاقه
تیز زبانی روان سخنی
فرهنگ لغت هوشیار
خوار شدن ذلیل گردیدن، خواری ذلت مذلت، جمع ذلیل، خواران خاکیان جمع ذلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلالت
تصویر ذلالت
خوار شدن، دلیل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلاله
تصویر ذلاله
خوار شدن فرو کاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلان
تصویر ذلان
خوار
فرهنگ لغت هوشیار
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلک
تصویر ذلک
اسم اشاره برای دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلول
تصویر ذلول
رام مطیع منقاد جمع اذله و ذلل. رام فرمانبردار سر به زیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذله
تصویر ذله
خواری، گناهکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیق
تصویر ذلیق
گشاده زبان زبان آور تیز زبان. تیز زبان، سر نیزه تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیقه
تصویر ذلیقه
مونث ذلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
زبون، حقیر، خوار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیلا
تصویر ذلیلا
خواری زبونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلق بیان
تصویر ذلق بیان
نیکو سخن سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیله
تصویر ذلیله
مونث ذلیل مونث ذلیل خاکی گناهکار رام ساده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیلی
تصویر ذلیلی
ذلت مذلت خواری. خواری تو سری خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل مرده
تصویر ذلیل مرده
دشنامی است کسان را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلیق
تصویر ذلیق
((ذَ))
زبان آور، فصیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
((ذَ))
خوار، زبون، جمع اذلاّء یا اذلّه
ذلیل مرده: دشنامی است کسان را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلول
تصویر ذلول
((ذَ))
رام، مطیع، جمع اذله و ذلل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلیلی
تصویر ذلیلی
((ذَ))
ذلت، خواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلت
تصویر ذلت
خواری، سرشکستگی
فرهنگ واژه فارسی سره