جدول جو
جدول جو

معنی ذقون - جستجوی لغت در جدول جو

ذقون
(ذَ)
شتر مادۀ سست زنخ که در رفتن زنخ خود را فروهشته دارد. اشتر سرجنبان. اشتری که سر خود را می جنباند در رفتن. (مهذب الاسماء) ، دلوی ذقون، دلوی کژلب
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زنخ، چانه، زنخدان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شقونه. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقونه شود
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
شیخ الهم ّ. پیر فانی. پیر سالخورده
لغت نامه دهخدا
(قُ ناُ)
موضعی است. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ)
جمع واژۀ قونه. (اقرب الموارد). رجوع به قونه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ قَتْ تُ)
ذقنت الدلو، کژلب گردید دلو آنگاه که دوختی آنرا
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ قَ)
زدن بر گردن کسی. یا زدن بر زنخ کسی. بر زنخدان زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ذقن علی یده و ذقن علی عصاه، نهاد زنخ خویش را بر دست خود. نهاد زنخ خود را بر چوبدست، به عصا زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، بر حلق زدن
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
اذواء. جمع است بطنی از ملوک حمیر را که نامشان بذو آغاز میشود: و من بطون حمیر الذوون، و قدیقال لهم الاذواء. (عقد الفرید جزء 3 ص 319)
لغت نامه دهخدا
(ذَ قَ)
ظاهراً مبدل گر، پساوند در آخر بعض اسامی امکنه، مانند وزاغر، کاشغر، خشاغر، شادغر
لغت نامه دهخدا
جبار و دشخدای سوراقوسیا، تلمیذ افلاطون، وی پس از راندن برادرزادۀ خویش ذیونوسیوس جوان از سورا قوسیا بجای وی زمام حکومت آنجا بدست گرفت (از 357- 354 قبل از میلاد) و او رابعلت استبداد و خودسری وی بکشتند، مولد او به سال 409 و وفات در 354 قبل از میلاد بود، قفطی در تاریخ الحکماء چند جای ذکر او آورده است از جمله در ترجمه افلاطون گوید: افلاطون وی را فرمان داد تا سه کتاب فیثاغورس راکه نزد فیلولاؤس بود به یکصد دینار برای وی بخرید، و باز در ترجمه افلاطون آرد که دیونوسیوس جبار سوراقوسیا را خویشاوندی بود بنام ذیون و او در صقلیه بمجالس افلاطون حاضر آمده و کلام وی شنوده و فریفتار او شده بود، و آنگاه که ذیونوسیوس افلاطون را به بولیدس تسلیم کرد تا وی را به اقاذ امونیا برده بقتل رساند و او افلاطون را نکشت و بمردی قورینائی به سی من سیم بفروخت، ذیون این حدیث بشنید و بر وی سخت گران آمد لکن امکان گفتن با ذیونوسیوس جبار نبود، به نهانی سی من سیم نزد مرد قورنائی برد و تمنی کرد تا وی را بدو فروشد و مرد از فروش افلاطون اباکرد و گفت او حکیم و آزاده ای است و من او را نه برای استعباد یا فروختن خریدم بلکه برای خلاص دادن از بندگی او این کردم و بزودی او بسلامت بموطن خویش باز گردد و ذیون چون این بشنید مال آورده برگرفت و به اقاذامونیا شد و بدانجا بساتینی بدان مال بخرید و به افلاطون هدیه کرد و معاش افلاطون مادام الحیوه از غلۀ آن بساتین بود، و هم در جای دیگر گوید آنگاه که میان ذیون و خویشاوند او ذیونوس نزاع بود به اندرز افلاطون آن خلاف از میان خاست
لغت نامه دهخدا
(ذَمْ مو)
نام موضعی در شعر امروءالقیس
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رقون. زعفران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). رقان. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (متن اللغه). ارقان. (اقرب الموارد). رجوع به رقان و ارقان شود، حنا. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (اختیارات بدیعی). به معنی حنا باشد و آن برگی است که بکوبند و بر دست و پابندند و بضم اول هم آمده است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
رقون. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به رقون شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ تُ)
تعدی کردن به زبان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (ازتاج العروس) ، نیک ستودن کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
جمع واژۀ اذقن و ذقناء
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زدن بر گردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقون
تصویر رقون
برناک (حنا)، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
((ذَ قَ))
زنخ، چانه، جمع اذقان
فرهنگ فارسی معین
چانه، زنخ، زنخدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد