جدول جو
جدول جو

معنی ذغمری - جستجوی لغت در جدول جو

ذغمری(ذَ مَ ری ی)
بدخو. سیّی ءالخلق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غمری
تصویر غمری
نا آزموده کاری، نادانی، بی خردی، برای مثال هر آن کس که دارد روانش خرد / جهان را به غمری همی نسپرد (فردوسی - ۶/۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(دُ مُ ی ی یا دَ مَ ری ی)
خلق دغمری، خوهای درآمیختۀ بد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ مُ ری ی)
مرد زیرک تیزخاطر شگفت آور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
مرکّب از: غمر + یاء مصدری، ناآزموده کاری. ناآزمودگی. ناشیگری، غافل و نادان بودن. گول و احمق بودن. گولی. رجوع به غمر شود:
هر آن کس که دارد روانش خرد
جهان را به غمری همی نسپرد.
فردوسی.
فرستادۀ شهریاران کشی
بغمری کشد این و بیدانشی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُ)
ولیدبن بکر بن مخلدبن ابی زیاد غمری اندلسی، مکنی به ابوالعباس. حاکم ابوعبداﷲ و دیگران از وی روایت کنند. به عراق و خراسان سفر کرد و در دینور392 هجری قمری درگذشت. او ادیب و شاعر بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 178)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب است به غمر که بطنی است از غافق. و بعضی به ضم غین گفته اند. (از انساب سمعانی) (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده نا آزمودگی، گولی ناآزموده کاری ناآزمودگی ناشیگری، غافلی گولی احمقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمری
تصویر غمری
((غَ مْ))
ناشی گری، غافلی، نادانی
فرهنگ فارسی معین