املائی است از قالی، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند: نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون، رودکی (از شعوری)، و رجوع به قالی و قالیچه شود
املائی است از قالی، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند: نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون، رودکی (از شعوری)، و رجوع به قالی و قالیچه شود
نرخ گران، یقال بعته بالغالی، ای بالغلاء، (منتهی الارب)، گران، (مهذب الاسماء)، گران قیمت، مقابل کم بها، (آنندراج) (غیاث)، مقابل رخیص، ارزان، گرانبها، نفیس، قیمتی، قازح، سعر قازح، ای غالی، (منتهی الارب)، نعت فاعلی از غلو، غلوکننده، (مهذب الاسماء)، آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند، (فردی از) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدامیدانند، (آنندراج)، رجوع به غلاه و غالیان شود، مفرط، افراطی، ازحد گذرنده، از حد درگذرنده، ج، غلاه، سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند، (انساب سمعانی) : برتر مشو از حدّ و نه فروتر هش دار مقصر مباش و غالی، ناصرخسرو، خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی، ناصرخسرو، هر که بدین فرقۀ غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جادۀ مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید، (ترجمه تاریخ یمینی ص 399)، ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است، (ترجمه تاریخ یمینی ص 354)، و رجوع به غالیه شود، در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است، گوشت فربه، (منتهی الارب) (آنندراج)، بنهایت قوت دور اندازنده تیر را، (منتهی الارب) (آنندراج)
نرخ گران، یقال بعته بالغالی، ای بالغلاء، (منتهی الارب)، گران، (مهذب الاسماء)، گران قیمت، مقابل کم بها، (آنندراج) (غیاث)، مقابل رخیص، ارزان، گرانبها، نفیس، قیمتی، قازح، سعر قازح، ای غالی، (منتهی الارب)، نعت فاعلی از غلو، غلوکننده، (مهذب الاسماء)، آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند، (فردی از) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدامیدانند، (آنندراج)، رجوع به غلاه و غالیان شود، مفرط، افراطی، ازحد گذرنده، از حد درگذرنده، ج، غُلاه، سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند، (انساب سمعانی) : برتر مشو از حدّ و نه فروتر هش دار مقصر مباش و غالی، ناصرخسرو، خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی، ناصرخسرو، هر که بدین فرقۀ غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جادۀ مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید، (ترجمه تاریخ یمینی ص 399)، ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است، (ترجمه تاریخ یمینی ص 354)، و رجوع به غالیه شود، در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است، گوشت فربه، (منتهی الارب) (آنندراج)، بنهایت قوت دور اندازنده تیر را، (منتهی الارب) (آنندراج)
چوب سوختۀ آتش نشانده و کشته که برای بار دیگر سوختن را آماده کنند. فحم. انگشت. زگال. زغال. زوال و برخی آن را با زاء اخت راء نویسند و ظاهراً چنانکه معمول نیز همان است با ذال صحیح باشد چه دغل با دال مهملهنیز به معنی خس و خاشاکی است که در حمامها سوزند
چوب سوختۀ آتش نشانده و کشته که برای بار دیگر سوختن را آماده کنند. فحم. انگشت. زگال. زغال. زوال و برخی آن را با زاء اخت راء نویسند و ظاهراً چنانکه معمول نیز همان است با ذال صحیح باشد چه دغل با دال مهملهنیز به معنی خس و خاشاکی است که در حمامها سوزند
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)