- ذعره
- دم جنبانک از پرندگان، آکناک
معنی ذعره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واحد بعر یک پشکل
آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
کبردیس از گیاهان
سخت سال سخت
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
چیزی که برای موقع احتیاج نگاهدارند پس انداز پس افکنده جمع ذخایر (ذخائر)
سرفه، آغاز کار زفتگون از رنگ ها، دما یکان گرمی
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
ژرفای کم، ته کاسه زمین پست
زگیل
در فارسی معرت: بدی، گناه، آزار، زیان، تاوان، تباهکاری، خود جنگی جنگ بی پروانه فرمانده، زشت ناپسند، سرخ شدن: از خشم، آک (عیب)، سختی، دشنام، کار زشت
فریاد
فریاد، بانگ بلند
نعره زدن: فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
نعره کشیدن: فریاد کشیدن، نعره زدن
نعره زدن: فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
نعره کشیدن: فریاد کشیدن، نعره زدن
ترس بیم
مور خرد، مورچه، هر جز غبار منتشر در هوا و جز آن
خرده، ریزه
((ذَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
مورچه، هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز که درهوا هنگام تابش نور دیده می شود، مقیاسی است معادل یک صدم جو، جمع ذر. ذرات
مقدار اندک از چیزی، (اسم، فاعلی) هر یک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده می شود