- ذریه
- نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
معنی ذریه - جستجوی لغت در جدول جو
- ذریه ((ذُ رِّ یُِ))
- نسل فرزندان، مفرد ذراری و ذریات، ذریت
- ذریه
- فرزند، نسل، فرزندان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باد دادن خرمن، باد دادن خاک
آفریدگان، آفریده، خلق
دانستن دریافتن به ترفند
مونث ذمی بد گویان گروهی که علی ع را خدا می دانستند و به محمد ص بد می گفتند که او را آشکار نگردانده (فضل بن شادان نیشابوری)
مونث ذکی زیرک زن
سخت سال سخت
دست آویز، واسطه
تیزرو، شتاب رو، سبک سیر
اندلسی سر خبال تیهو از پرندگان
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
پشته
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
نسل فرزندان جمع ذراری و ذریات
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی
سوسن دشتی از گیاهان
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
زگیل گردن، زبان دراز زن
آغاز سپید مویی
سپاه کوچک از پنج تا سسد کنیزک کنیزک یغلخواب گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
سریع، تیزرو، سبک سیر، شفیع
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
زشت، ناپسند، ناخواسته، ناپسندداشته
فرو ریختن اشک از چشم از شدت اندوه و تاثر
داروی خشک، داروی پاشیدنی، نوعی از بوی خوش
بلندی، اوج، بالای چیزی، جای بلند مانند قلۀ کوه
باد سر
نفرین
دهکده، شهر، هر جائی که مسکن و ماوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود، متصل بهم
ناپسند، زشت
اشک ریختن، گریستن، سرشک