خلاجای بر بام که کاریز آن بر زمین باشد. (فعیال است بزیادتی یاء از کرس که بمعنی بول و سرگین است). ج، کراییس. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
خلاجای بر بام که کاریز آن بر زمین باشد. (فعیال است بزیادتی یاء از کرس که بمعنی بول و سرگین است). ج، کراییس. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
جمع واژۀ ذریّه: دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132). همچو آن ابلیس و ذریّات او با خدا در جنگ واندر گفتگو. مولوی
جَمعِ واژۀ ذریّه: دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132). همچو آن ابلیس و ذریّات او با خدا در جنگ واندر گفتگو. مولوی
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع درهزارگزی شمال مهاباد و یکهزار گزی باختر راه شوسۀ مهاباد به ارومیه با 345 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع درهزارگزی شمال مهاباد و یکهزار گزی باختر راه شوسۀ مهاباد به ارومیه با 345 تن سکنه (سرشماری سال 1335 هجری شمسی). آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نباتی است. (از اقرب الموارد). معرب از دوروس فارسی و نوعی از ورد منتن است. گیاه او بقدر شبری و زیاده از آن و از ساق او شاخه ها رسته و برگش شبیه به برگ کنار و سبز مایل بسیاهی و عدد برگ هر شاخه ازسه تا هفت و گلش زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و تخمش شبیه به فلفل کوچکی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ادریس. بونافع. ثافسیا. و رجوع به ثافسیا شود
نباتی است. (از اقرب الموارد). معرب از دوروس فارسی و نوعی از ورد منتن است. گیاه او بقدر شبری و زیاده از آن و از ساق او شاخه ها رسته و برگش شبیه به برگ کنار و سبز مایل بسیاهی و عدد برگ هر شاخه ازسه تا هفت و گلش زرد و مستدیر و پهن و کوچک و بدبو و تخمش شبیه به فلفل کوچکی است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). ادریس. بونافع. ثافسیا. و رجوع به ثافسیا شود
دربار پادشاهان و امرا و اعیان را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات). درگاه. درگه. آستان. آستانه. جناب. سدّه. فناء. عتبه. وصید. (یادداشت مؤلف) : به کریاس گفت (رستم) ای سرای امید خنک روز کاندر تو بد جم شید. فردوسی. و کریاس پادشاه که او را ری گویند در حصار هفتم باشد. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 397). مسافر (اتاق) خبردار گشته بام به بام خود را به خانه سلطان انداخت آن جماعت تا در کریاس سلطان برفتند و تیری چند بر آن دیوار انداختند. (ذیل حافظ ابرو بر تاریخ رشیدی). چون بدر کریاس گردون اساس رسیدندزرها نثار فرموده آن روز را به عیش و خرمی گذرانیدند. (عالم آرا ج 1 ص 405)، اطاق خصوصی ومحرمانۀ شاهان. (فهرست شاهنامۀ ولف). خلوت خانه سلاطین و امرا، محوطۀ درون سرا، در عربی بالاخانه را گویند. (برهان). بالاخانه. دریخانه. (آنندراج) (غیاث اللغات)، طهارت خانه که بر بالای خانه و حجره سازند. (برهان). طهارتخانه که بر بام ساخته باشند. (غیاث اللغات). آبخانه بر بام. (یادداشت مؤلف)
دربار پادشاهان و امرا و اعیان را گویند. (برهان) (آنندراج) (غیاث اللغات). درگاه. درگه. آستان. آستانه. جناب. سُدّه. فناء. عتبه. وصید. (یادداشت مؤلف) : به کریاس گفت (رستم) ای سرای امید خنک روز کاندر تو بد جم شید. فردوسی. و کریاس پادشاه که او را ری گویند در حصار هفتم باشد. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 397). مسافر (اتاق) خبردار گشته بام به بام خود را به خانه سلطان انداخت آن جماعت تا در کریاس سلطان برفتند و تیری چند بر آن دیوار انداختند. (ذیل حافظ ابرو بر تاریخ رشیدی). چون بدر کریاس گردون اساس رسیدندزرها نثار فرموده آن روز را به عیش و خرمی گذرانیدند. (عالم آرا ج 1 ص 405)، اطاق خصوصی ومحرمانۀ شاهان. (فهرست شاهنامۀ ولف). خلوت خانه سلاطین و امرا، محوطۀ درون سرا، در عربی بالاخانه را گویند. (برهان). بالاخانه. دریخانه. (آنندراج) (غیاث اللغات)، طهارت خانه که بر بالای خانه و حجره سازند. (برهان). طهارتخانه که بر بام ساخته باشند. (غیاث اللغات). آبخانه بر بام. (یادداشت مؤلف)
شهری از روم قدیم. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 17 س 6 و 27شود. امروزه طریاس حصارلیق نامیده میشود، و در آسیای صغیر به مسافت یک هزار گز از کنار دریا آثار آن موجود است. جنگ ده سالۀ با یونان که موضوع اشعار رزمی هومر میباشد معروف است. (یسنا پورداود ص 92 حاشیۀ 1). و رجوع به تروا شود
شهری از روم قدیم. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 17 س 6 و 27شود. امروزه طریاس حصارلیق نامیده میشود، و در آسیای صغیر به مسافت یک هزار گز از کنار دریا آثار آن موجود است. جنگ ده سالۀ با یونان که موضوع اشعار رزمی هومر میباشد معروف است. (یسنا پورداود ص 92 حاشیۀ 1). و رجوع به تروا شود
بلغت عبرانی ثافسیا. (تحفۀ حکیم مؤمن) (بحر الجواهر). دریاس. آذریاس. و رجوع به آذریاس و ثافسیا شود، اذفونش. کنت پوآتیه و تولوز، پسر لوئی هشتم. (1221- 1271م.)، اذفونش اول ملقب به جنگجو، پادشاه آراگن و ناوار (1104- 1134م.). وی بسال 1110م. بنام اذفونش هفتم پادشاه کاستیل بود. و رجوع به فهرست الحلل السندسیه ج 2 شود، اذفونش دوم، پادشاه آراگن (1162- 1196م.). ورجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 58 شود، اذفونش سوم، ملقب به محتشم، پادشاه آراگن (1285- 1291م.). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 60 شود، اذفونش چهارم، ملقب به سلیم دل، پادشاه آراگن (1327- 1336م.)، اذفونش پنجم، ملقب بحکیم یا کبیر، پادشاه آراگن بسال 1416م. وی ناپل را تصرف کرد و بدانجا بسال 1458م. درگذشت. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 358، 421، 423 و 469 شود، اذفونش اول، مؤسس سلطنت پرتقال بسال 1139 و متوفی بسال 1185م، اذفونش دوم، پادشاه پرتقال (1211- 1223م.). وی مغاربه (مر) را در الکازاردسال شکست داد، اذفونش سوم، پادشاه پرتقال (1248- 1279م.). وی آلگارو [شاید الغرب] را فتح کرد، اذفونش چهارم ملقب بشجاع، پادشاه پرتقال (1325- 1357م.) .وی طریف را متصرف گردید (1340)، اذفونش پنجم، ملقب به افریقائی، پادشاه پرتقال (1438- 1481م.). سپاهیان وی در افریقا و کاستیل بجنگ پرداختند. در زمان وی، پرتقالیان غینا (گینه) را کشف کردند. وی کتاب خانه ک ایمبر راتأسیس کرد، اذفونش ششم، پادشاه کاستیل. و سید در زمان او میزیست (1065- 1109م.). رجوع به فهرست حلل السندسیه جزءاول و جزء دوم اذفونش السادس شود، اذفونش هفتم، پادشاه کاستیل. در زمان او نظام القنطره برقرار شد. (1126- 1157) .رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 220 شود، اذفونش هشتم، ملقب بنجیب و نیک، پادشاه کاستیل (1158- 1214م.). وی مرها را [مغاربه را] در ناواس دتلزا (1212) مغلوب کرد. و رجوع به حلل السندسیه جزء اول ص 330 و جزء دوم ص 48 شود، اذفونش نهم. رجوع بحلل السندسیه ج 2 ص 52 و 62 شود، اذفونش دهم، ملقب بخردمند، پادشاه کاستیل. وی پادشاهی منورالفکر بود و موجد برخی اعمال رصدی و قانون مدونی است (1252- 1284)، اذفونش یازدهم، پادشاه کاستیل (1312- 1350م.). وی مرها را [مغاربه را] در طریف مغلوب کرد (1340)، اذفونش دوازدهم پسر ایزابل دوم، متولد در مجریط (مادرید) بسال 1857 و متوفی بسال 1885م. پادشاه اسپانی (1874- 1885م.)، اذفونش سیزدهم، پسر اذفونش دوازدهم که پس از وفات پدر در مجریط بسال 1886 متولد شد و بسال 1941م. درگذشت. وی تحت قیمومت مادر خود مسماه به ماری کریستین تا سال 1902م. سلطنت کرد و در 1931 از سلطنت کناره گرفت. و بسال 1906 باویکتریا اژنیا از اهل باتنبرگ ازدواج کرد. درزمان سلطنت وی اسپانیا بر مراکش شمالی تسلط یافت
بلغت عبرانی ثافسیا. (تحفۀ حکیم مؤمن) (بحر الجواهر). دریاس. آذریاس. و رجوع به آذریاس و ثافسیا شود، اذفونش. کنت پوآتیِه و تولوز، پسر لوئی هشتم. (1221- 1271م.)، اذفونش اول ملقب به جنگجو، پادشاه آراگُن و ناوار (1104- 1134م.). وی بسال 1110م. بنام اذفونش هفتم پادشاه کاستیل بود. و رجوع به فهرست الحلل السندسیه ج 2 شود، اذفونش دوم، پادشاه آراگن (1162- 1196م.). ورجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 58 شود، اذفونش سوم، ملقب به محتشم، پادشاه آراگن (1285- 1291م.). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 60 شود، اذفونش چهارم، ملقب به سلیم دل، پادشاه آراگن (1327- 1336م.)، اذفونش پنجم، ملقب بحکیم یا کبیر، پادشاه آراگن بسال 1416م. وی ناپل را تصرف کرد و بدانجا بسال 1458م. درگذشت. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 358، 421، 423 و 469 شود، اذفونش اول، مؤسس سلطنت پرتقال بسال 1139 و متوفی بسال 1185م، اذفونش دوم، پادشاه پرتقال (1211- 1223م.). وی مغاربه (مُر) را در الکازاردُسال شکست داد، اذفونش سوم، پادشاه پرتقال (1248- 1279م.). وی آلگارو [شاید الغرب] را فتح کرد، اذفونش چهارم ملقب بشجاع، پادشاه پرتقال (1325- 1357م.) .وی طریف را متصرف گردید (1340)، اذفونش پنجم، ملقب به افریقائی، پادشاه پرتقال (1438- 1481م.). سپاهیان وی در افریقا و کاستیل بجنگ پرداختند. در زمان وی، پرتقالیان غینا (گینه) را کشف کردند. وی کتاب خانه ک ُ ایمبر راتأسیس کرد، اذفونش ششم، پادشاه کاستیل. و سید در زمان او میزیست (1065- 1109م.). رجوع به فهرست حلل السندسیه جزءاول و جزء دوم اذفونش السادس شود، اذفونش هفتم، پادشاه کاستیل. در زمان او نظام ِالقنطره برقرار شد. (1126- 1157) .رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 220 شود، اذفونش هشتم، ملقب بنجیب و نیک، پادشاه کاستیل (1158- 1214م.). وی مُرها را [مَغاربَه را] در ناواس دُتُلُزا (1212) مغلوب کرد. و رجوع به حلل السندسیه جزء اول ص 330 و جزء دوم ص 48 شود، اذفونش نهم. رجوع بحلل السندسیه ج 2 ص 52 و 62 شود، اذفونش دهم، ملقب بخردمند، پادشاه کاستیل. وی پادشاهی منورالفکر بود و موجد برخی اعمال رصدی و قانون مدونی است (1252- 1284)، اذفونش یازدهم، پادشاه کاستیل (1312- 1350م.). وی مُرها را [مغاربه را] در طریف مغلوب کرد (1340)، اذفونش دوازدهم پسر ایزابل دوم، متولد در مجریط (مادرید) بسال 1857 و متوفی بسال 1885م. پادشاه اسپانی (1874- 1885م.)، اذفونش سیزدهم، پسر اذفونش دوازدهم که پس از وفات پدر در مجریط بسال 1886 متولد شد و بسال 1941م. درگذشت. وی تحت قیمومت مادر خود مسماه به ماری کریستین تا سال 1902م. سلطنت کرد و در 1931 از سلطنت کناره گرفت. و بسال 1906 باویکتُریا اُژِنیا از اهل باتِنْبِرگ ازدواج کرد. درزمان سلطنت وی اسپانیا بر مراکش شمالی تسلط یافت
به لغت اندلس طیهوج است. تیهو و آن پرنده ای است از بلدرچین بزرگتر. و از کبک خردتر برنگ سنجاب و گوشت آن از همه انواع طیر حتی تذرو لطیف تر است. و اینکه صاحب برهان میگوید که از کبک بزرگتر است درست نیست
به لغت اندلس طیهوج است. تیهو و آن پرنده ای است از بلدرچین بزرگتر. و از کبک خردتر برنگ سنجاب و گوشت آن از همه انواع طیر حتی تذرو لطیف تر است. و اینکه صاحب برهان میگوید که از کبک بزرگتر است درست نیست
این واژه در تازی برابر است با بام جایی یاابریزیگاهی که بر بام یا اشکوب بالای خانه بسازند در فارسی نخست به آرش (بالا خانه) و سر انجام به (دریخانه دربخانه ک) و درگاه (دریخانه کار رفته است طهارت خانه که بر بالای اطاق و سرای سازند، محوطه درون سرای، خلوت خانه شاه یا امیر، دربار شاه: (چون بدر کریاس گردون اساس رسیدند چند جا زر ها نثار فرموده آن روز را بعیش و خرمی گذرانیدند) (عالم آرا)
این واژه در تازی برابر است با بام جایی یاابریزیگاهی که بر بام یا اشکوب بالای خانه بسازند در فارسی نخست به آرش (بالا خانه) و سر انجام به (دریخانه دربخانه ک) و درگاه (دریخانه کار رفته است طهارت خانه که بر بالای اطاق و سرای سازند، محوطه درون سرای، خلوت خانه شاه یا امیر، دربار شاه: (چون بدر کریاس گردون اساس رسیدند چند جا زر ها نثار فرموده آن روز را بعیش و خرمی گذرانیدند) (عالم آرا)