جدول جو
جدول جو

معنی ذرا - جستجوی لغت در جدول جو

ذرا
پوشش، سرشک، بر باد شدنی بر باد
تصویری از ذرا
تصویر ذرا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذراه
تصویر ذراه
آغاز سپید مویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراف
تصویر ذراف
شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
بازو، آرنج، واحد طول و آن عبارت است از ابتدای ساعد دست (مرفق) تا سر انگشتان (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4- 1: 10 ص 431) ارش رش گز جمع اذرع، واحد طول معادل شش قبضه (مشت) که با انگشتان (غیر انگشت شست) با یگدیگر متصل ساخته ملاحظه میشود و این مجموع بمقدار بیست و چهارساعت خواهد بود که از جانب پهنا بیکدیگر گذارند (رساله مقداریه ایضا ص 2- 431)، بازو، آرنج، اریش ارش یکان درازا (گویش گیلکی) گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراح
تصویر ذراح
شیرابه شیرآبکی آله کلو از جانوران آلاکلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرات
تصویر ذرات
جمع ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراب
تصویر ذراب
زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراع
تصویر ذراع
ارش، در ریاضیات واحد اندازه گیری طول، تقریباً معادل طول فاصلۀ میان آرنج تا سر انگشتان یک مرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذرات
تصویر ذرات
ذره ها، مقادیر اندک از چیزی، جمع واژۀ ذره
ذرات آلفا: در علم فیزیک ذراتی هستند دارای بار مثبت الکتریکی که از رادیوم ساطع می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذراع
تصویر ذراع
((ذِ))
بازو، آرنج، واحدی برای طول، از نوک انگشتان تا آرنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذرات
تصویر ذرات
((ذَ رّ))
جمع ذره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
آنی، موقتی، موقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
(دخترانه)
دوشیزه، باکره، بکر، لقب مریم (ع) و لقب فاطمه (س)، نام معشوق وامق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
موقت، زود گذر، بی اعتبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
((عَ))
بکر، دوشیزه، گوهر سوراخ نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
((گُ ذَ))
گذرنده، زودگذر، موقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عذرا
تصویر عذرا
بکر، دوشیزه، کنایه از ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده، مقابل نهان، پیدا، آشکار، به تنهایی، تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذرا
تصویر گذرا
Fleeting, Passing, Transiently
دیکشنری فارسی به انگلیسی
passageiro, transitoriamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
flüchtig, vorübergehend
دیکشنری فارسی به آلمانی
przelotny, przejściowy, tymczasowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
мимолётный , мимолетный , временно
دیکشنری فارسی به روسی
швидкоплинний , минущий , тимчасово
دیکشنری فارسی به اوکراینی
fugaz, pasajero, de manera transitoria
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
fugace, passager, de manière transitoire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
fugace, passeggero, transitoriamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
vluchtig, voorbijgaand, tijdelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
क्षणिक , अस्थायी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
sekejap, sementara, secara sementara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
덧없는 , 지나가는 , 일시적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
חולף , חוֹלֵף , באופן חולף
دیکشنری فارسی به عبری
转瞬即逝的 , 短暂的 , 短暂地
دیکشنری فارسی به چینی
束の間の , 一時的な , 一時的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ya muda mfupi, wa kupita, kwa muda mfupi
دیکشنری فارسی به سواحیلی