- ذر
- مورچه های ریز
معنی ذر - جستجوی لغت در جدول جو
- ذر ((ذَ رّ))
- مورچه، غبار پراکنده در هوا
- ذر
- ذره، نسل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
دست آویز، واسطه
تیزرو، شتاب رو، سبک سیر
اندلسی سر خبال تیهو از پرندگان
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
پشته
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. گروزه (جمعیت)، پشته
نسل فرزندان جمع ذراری و ذریات
نسل فرزندان جمع ذراری و ذریات
ذروه هم آوای شما:، جمع ذروه، بالاها باد داده، اشک ریخته
تار و تور خرده خرده
عمل و کیفیت ذره پرور
تربیت کننده ذره، آنکه کسان و خدمتکاران خود را ترقی دهد مربی زیر دستان. کوچک پرور، سرپرست دلسوز
آنچه که جز با ذره بین نتوان دید: حیوانات ذره بینی. ریزک خردک
عدسی از شیشه یا بلور محدب السطحین که برای بزرگ نمودن اشیا خرد و ریزه بکار میرود و تصویر حاصله بزرگتر از خود شیئی است
مور خرد، مورچه، هر جز غبار منتشر در هوا و جز آن
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی
ذرور، جمع ذرور، داروهای سوده نمک ها
داوری سوده داروی چشم، نمک خوراک، پرگنه بویه ای است
داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی پاشیدنی در چشم و جراحات ذریره جمع ذرورات، نوعی بوی خوش عطر ذریره جمع اذره. کاغنه از جانوران
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
بچه افکندن
ذره بودن
شبدر خودرو اسپست دشتی از گیاهان پیخال سرگین پرندگان
سوسن دشتی از گیاهان
روان کردن سرشک سرشکیدن
روانی اشک، روان شدن آب روانی
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
جمع ذرع، گوساله های ارام
خلق، سیرت، خو، توانائی، طاقت
برق روشنی، برق آسمانی