جدول جو
جدول جو

معنی ذبیانی - جستجوی لغت در جدول جو

ذبیانی
(ذُبْ نی ی)
منسوب به ذبیان که نام بطنی چند از اعراب است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ذبیانی
(ذُبْ)
یا نابغۀ ذبیانی. زیاد بن معاویه بن ضباب الذبیانی الغطفانی المضری. مکنی به أبی أمامه. شاعری است جاهلی از طبقۀ اولی از بطن ذبیان از مردم حجاز. ویرا ببازار عکاظ قبه ای از پوست سرخ می افراشتند و شعراء عصر مانند اعشی و حسان و خفساء و جز آنان بوی گردمی آمدند و شعر خود بر وی عرضه میداشتند. و او بزمان جاهلیت یکی از اشراف بود و نزد نعمان بن منذر مکانت و منزلتی بسزا داشت تا آنگاه که در قصیده ای تشبیب به متجرده زن نعمان کرد و نعمان بر وی بیاشفت و او بگریخت و دیری مخفی بماند تا بار دیگر مورد مهر نعمان شد و بخدمت وی بازگشت. ابوعمرو بن العلاء، ذبیانی را بر همه شعراء تفضیل می نهاد. و شعر او بسیار است لکن بعض آن را در دیوانی کوچک فراهم کرده اند. او نیکوشعرترگویندگان عرب است و در شعر او حشو و تکلف نباشد. گویند عمری طویل یافته است. و وفات وی ظاهراً هیجده سال پیش از هجرت (مطابق 604 میلادی) بوده است. رجوع به شرح شواهد مغنی سیوطی شود.
و صاحب معجم المطبوعات گوید: هو زیاد بن معاویه من ذبیان من قیس و یکنی امامه و انما سمی النابغه لقوله:
و حلت فی بنی القین بن جسر
و قد نبغت لنا منهم شؤون.
و النابغه کان خاصاً بالنعمان بن المنذر صاحب الحیره و من ندمائه و اهل انسه و هو من طبقهالاولی المقدمین علی سائرالشعراء روی عن عمر بن الخطاب سأل معشر غطفان من الذی یقول:
أتیتک عاریاً خلقاًثیابی
علی خرق تظن به الظنون،
قالوا النابغه، قال ذاک اشعر شعرائکم کان یضرب له قبه من ادم بسوق عکاظ فتأتیه الشعراء فتعرض علیه اشعارها و اول من انشده الاعشی ثم حسان بن ثابت ثم انشدته خنساء بنت عمرو بن الشرید و وقعت العداوه بینه و بین المنخل الشاعر، فوشی به الی النعمان فهرب النابغه الی بنی غسان و نزل به عمرو بن الحارث الاصغر ملک الغساسنه فمدحه و مازال مقیماً عنده حتی مات.
دیوان (النابغه الذبیانی) - عنی بنشره محمد افندی ادهم صاحب مکتبهالرشاد قال فی مقدمته انه مأخوذ عن نسخ مخطوطه قدیمهالعهد و عن نسخ من طبع اوروبا و هو بالشکل الکامل والقصائد المنقوله عن روایهالاصمعی مشروحه کلها شرحاًحسناً مصر 1910 میلادی ص 116 و طبع فی مجموع مشتمل علی خمسه دواوین من اشعارالعرب. انظر شعراءالعرب - مجموع مشتمل الخ و طبع فی المجله الاسیویه الفرنسیه سنه 1868 میلادی و معه ترجمه فرنسیه باعتناء الاستاذ دیر نبرغ. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُ)
منسوب به ذبحان بطنی از رعین. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ظَبْ)
ابوعبیدالله. تابعی است. در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از صحابه دانش فرا گرفته ولی خود پیامبر اسلام را ندیده است. این طبقه، در شکل گیری مکتب های فقهی، کلامی و تفسیری نقش بنیادین داشتند و با تلاش بی وقفه در انتقال دانش، خدمات عظیمی به تمدن اسلامی ارائه کردند. تابعین در بسیاری از منابع دینی ستایش شده اند.
لغت نامه دهخدا
(ذِ / ذُبْ)
قبیله ای است از عرب. و سمعانی گوید نام چند بطن از عرب و از آن قبیله است ذبیانی شاعر معروف مادح نعمان بن منذر زیاد بن معاویه. و رجوع به الموشح مرزبانی ص 66 و 100 و فهارس عقدالفرید ج 1 و ج 2 و ج 4 و ج 6 و عیون الاخبار ج 1 و ج 2 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(ذِبْ)
دسته ای از واحه ها بالجزایر در ایالت قسطنطین بدانسوی اورس
شهری است بدانسوی بلقاء به ودای اردن
لغت نامه دهخدا
ابن ذبیان. در سیرت عمر بن عبدالعزیز تصنیف الحافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی در جواب عمر بن عبدالعزیز بنامۀ عمر بن الولید بن عبدالملک گوید خطاب به او: فامّک بنانه امه السکون کانت تطوف فی سوق حمص و تدخل فی حوانیتها. ثم ّ الله اعلم بها. اشتراها ذبیان بن ذبیان من فئی المسلمین فاهداها لابیک
ابن بغیض یکی از اجداد حذیفه بن بدربن عمرو بن جویه. از اجداد اعصربن سعد بن قیس. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 64 س 1 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از جملۀ شعرای زمان سلطان یعقوب خان است و شخص دردمند و مستمند و خوش طبع بود و این مطلع از اوست:
چون کنم کز روزه سرو من خلالی گشته است
روی چون ماه تمام او هلالی گشته است.
هر کجا داغی است تنها بر دل افکار ماست
گلبن دردیم و گلهای ملامت بار ماست.
یکشبی گفتی مرو در خواب بیدارم هنوز
سالها شد کآن سخن را پاس میدارم هنوز.
(مجالس النفائس ص 300)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بیان، یعنی تفسیری. (ناظم الاطباء). مربوط به علم بیان. رجوع به بیان شود، منسوب است به بیان بن سمعان تمیمی. (الانساب سمعانی). رجوع به بیانیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبیاری
تصویر آبیاری
کار آبیار، سقایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربذانی
تصویر ربذانی
یاوه باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
منسوب به بیان مربوط بعلم بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویانی
تصویر رویانی
جنینی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
تعبيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
Expressionistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionniste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
প্রকাশবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
экспрессионистский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
експресіоністський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresjonistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
تاثیری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
yenye matumizi ya ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
espressionista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ifadeci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
표현주의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表現主義的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
אקספרסיוניסטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
अभिव्यक्तिवादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表现主义的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
อุปนิสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expresionista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresionis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی