جدول جو
جدول جو

معنی ذبذبه - جستجوی لغت در جدول جو

ذبذبه
(ذَ ذَ بَ)
نرّه. شرم مرد. ذبذب، زبان، خانه، چیزی که به هودج آویزند زینت را. منگولۀ هودج. ج، ذباذب
لغت نامه دهخدا
ذبذبه
(تَ)
تردّد. دودلی. دودلی کردن. تذبذب، دودل کردن کسی را در کاری، جنبیدن چیزی که آویخته باشد در هوا. ناویدن چیزی درواو آونگان یعنی جنبیدن آن، جنبش. تحرک، حمایت همسایه و اهل، رنجانیدن کسان را، جنبانیدن. حرکت دادن
لغت نامه دهخدا
ذبذبه
سرگردان و دودله ماندن
تصویری از ذبذبه
تصویر ذبذبه
فرهنگ لغت هوشیار
ذبذبه
((ذَ ذَ بَ یا بِ))
جنبیدن چیزی که در هوا آویخته باشد، جنبانیدن، حرکت دادن، جنبش
تصویری از ذبذبه
تصویر ذبذبه
فرهنگ فارسی معین
ذبذبه
((ذَ ذَ بَ یا بِ))
دو دلی کردن، تردد داشتن، دو دل کردن کسی را در کاری، دودلی، تردد
تصویری از ذبذبه
تصویر ذبذبه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذُ بَ)
یکی ذباب. یک مگس، یک زنبور عسل. ج، ذباب. (دهار) ، بقیۀ وام و جز آن
لغت نامه دهخدا
(ذُ بَ)
نام موضعی است به عدن ابین، نام محلی است به اجاء
لغت نامه دهخدا
(ذَبْ با بَ)
خوشیده. هواسیده. پژمریده. پژمرده. پلاسیده: شفهٌ ذبّابه، لبی پژمریده. لبی خوشیده
لغت نامه دهخدا
(ذَ ذَ)
شرم مرد. ذبذبه. نره. عورت مرد. فرج و ذکر. (دهار) ، دفع. نگاهداشت
لغت نامه دهخدا
(ذَ ذَ)
چاهی است به موضعی مسمی به مطلوب از دیار ابی بکر بن کلاب
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذبوبه
تصویر ذبوبه
پر مگس
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذباب واحد ذباب یک مگس یک کلیز، مگسک از چهره های سپهری، باز مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبذب
تصویر ذبذب
زبان
فرهنگ لغت هوشیار