جدول جو
جدول جو

معنی ذایقه - جستجوی لغت در جدول جو

ذایقه
مونث ذایق، (حس ذایقه) حسی که بوسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک میشود. عضو حس ذایقه زبان است که بوسیله پرزهای مخصوصی که در سطح فوقانی آن قرار دارند طعمها و مزه های مختلف را بمراکز عصبی منتقل میکنند و موجب درک آنها میشود. برای این که مزه مواد مختلف قابل درک باشد باید بصورت محلول در آیند (مواد جامدی که مزه آنها درک میشود کمی از آن در بزاق دهان بصورت محلول در می آید) چشایی
فرهنگ لغت هوشیار
ذایقه((یِ قِ))
حسی که به وسیله آن طعم و مزه اغذیه و مواد دیگر درک می شود
تصویری از ذایقه
تصویر ذایقه
فرهنگ فارسی معین
ذایقه
ذائقه، چشایی، مذاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فایقه
تصویر فایقه
(دخترانه)
مؤنث فائق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذایق
تصویر ذایق
چشنده، مزه گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذائقه
تصویر ذائقه
چشایی، از حواس پنجگانه که با آن مزۀ چیزها دریافته می شود و آلت آن زبان است
فرهنگ فارسی عمید
(یِ لَ)
تأنیث ذایل
لغت نامه دهخدا
(یِ عَ)
تأنیث ذایع. ج، ذایعات
لغت نامه دهخدا
در مراصدالاطلاع چ طهران آمده است: موضع فی الشعر، لکن ظاهراً غلط از کاتب است و اصل آن همچنانکه در معجم البلدان مضبوط است ذاقنه است
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
تأنیث. ضایق
لغت نامه دهخدا
(ذَ قَ)
تأنیث ذلیق. امراءهٌ ذلیقه، زنی زبان آور. زنی تیززبان. ذلقه
لغت نامه دهخدا
(ذُ لَ قَ)
شهری است به روم
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
مؤنث عایق. رجوع به عائقه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
شهری است بزرگ و خرم از جزیره و به رقه پیوسته بر کران فرات نهاده، حرب صفین اندر حدود او بوده است از آن سوی رود. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
بائقه. سختی. (مهذب الاسماء). داهیه. شر. ج، بوائق: کثیر البوائق، شرور. (اقرب الموارد). بلا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
مؤنث سایق. رجوع به سائق و سائقه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ قَ)
مؤنث رایق. رجوع به رایق و رایقات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذایق
تصویر ذایق
چشنده مزه گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فایق زنی که از حیث جمال بر همگان رجحان داشته باشد، یا احترامات فایقه. احترامات عالیه (در ذیل نامه ها پیش از امضا نویسند: با تقدیم احترامات فایقه)، یا ریاست فایقه. ریاست عالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عایقه
تصویر عایقه
مونث عایق جمع عوایق (عوائق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایقه
تصویر سایقه
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذایبه
تصویر ذایبه
مونث ذایب
فرهنگ لغت هوشیار
چشائی، یکی از حواس پنجگانه که با آن مزه چیزها دریافته میشود و آلت آن زبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیقه
تصویر ذلیقه
مونث ذلیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فایقه
تصویر فایقه
((یِ قِ))
مؤنث فائق، زنی که از حیث جمال بر همگان برتری داشته باشد
احترامات فایقه: احترامات عالیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذایق
تصویر ذایق
((یِ))
چشنده، مزه گیرنده
فرهنگ فارسی معین
چشایی، مذاق، طعم، مزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد