جدول جو
جدول جو

معنی ذاکیه - جستجوی لغت در جدول جو

ذاکیه
(یَ)
تأنیث ذاک. مسک ذاکیه، مشک تیزبوی. مشک تندبوی
لغت نامه دهخدا
ذاکیه
بوی تند
تصویری از ذاکیه
تصویر ذاکیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
(دخترانه)
نیکو، پاکیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذاکره
تصویر ذاکره
مؤنث واژۀ ذاکر، یاد کننده، یادآورنده، ستایش کنندۀ خدا، ثناگو، روضه خوان، قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه می دارد و گاه به مناسبتی به یاد می آورد
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ کی یَ)
تأنیث ذکی. نار ذکیه، آتش زبانه زن. آتش شعله زن، رائحه ذکیه، بوئی تیز. بوئی تند.
لغت نامه دهخدا
(ذُ / ذَ یَ)
فروزینه که بدان آتش افروزند. هیزم آتش انگیز. (مهذب الاسماء). ج، ذکی
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان میان کرمانشاهان. دامنه، سردسیر، دارای 100 تن سکنه، آب آن از چاه و رودخانه بوسیلۀمکینه. محصول آنجا غلات، حبوبات، لبنیات، صیفی، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام محلی کنار راه خرم آباد به دزفول میان اسفندری و ویسیان در 581100 متری تهران
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث زاکی. رجوع به زاکی شود
لغت نامه دهخدا
(تی یَ)
تأنیث ذاتی. ج، ذاتیات
لغت نامه دهخدا
(یَ)
باد. باد برنده. باد برافشاننده. ج، ذاریات
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ذاغی. زن گول سست خویشتن نما و خویشتن آرا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ رَ)
تأنیث ذاکر. یاد، قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است. قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطۀ آن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است و با آن چیزهای گذشته بیاد آید و این قوّه غیر حافظه باشد چه حافظه چون کتابی است که گذشته ها را نگاه میدارد و آدمی به ارادۀ خود هر ورقی از آن را که خواهد بگشاید و بخواند. لکن دیگر انواع حیوان فاقد آن باشند یا در آنان نهایت ضعیف بود لیکن ذاکره در آدمی و دیگر انواع جانور موجود است و اراده را در آن دخالتی نیست. بوی نوعی گل را که در کودکی برده ایم و صوت فلان خطیب را که چند سال پیش شنیده ایم و طعم فلان میوه را که در قدیم چشیده ایم یادآوردن آن برای ما به اراده میسر نتواند شد لکن با کشیدن و شنیدن و چشیدن خود آن یا چیزی مشابه آن بار دیگر بالتمام بیاد می آید و همچنین تجسم شمائل پدر ما که در طفولیت ما مرده است به اراده برای ما ممکن نباشد لکن با دیدن عکس او بیاد ما می آید همچنین سگ صاحب خود را پس از چند سال غیبت و کبوتر جفت خویش را پس از مدتی دراز با دیدن میشناسد. رجوع به حافظه شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای بجنوب اناردرّه از اعمال فراء
لغت نامه دهخدا
(یَ)
مؤنث شاکی. دادخواه. رجوع به شاکی شود، مرد با سلاح و تیز: رجل شاکیهالسلاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد با زین افزار جنگ. زیناوند. تمام سلاح. غرق در یکصد و چهارده پارچه سلاح رزم. رجوع به شاکی السلاح شود
لغت نامه دهخدا
اتین، مستشار حقوقی و قاضی فرانسوی، متولد در پاریس، مؤلف کتاب مباحثی در باب فرانسه، و آن دائره المعارف گونه ای منتظم و سودمند است، (1529-1615م، / 935-1023 هجری قمری)
لغت نامه دهخدا
(کی یَ)
نام قدیم ناحیتی که منطبق با کشور رومانی فعلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2466 و 2470 و 2473)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث باکی. گریان. گرینده. ج، باکیات. رجوع به باکی و با’ و بکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاکیه
تصویر شاکیه
ازگروهیان که علی علیه السلام راخدای پیکرپذیرفته می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
مونث زاکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاغیه
تصویر ذاغیه
خود نما خود آرای زن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذاکر، قوه ای در انسان که حوادث و اعمال و اقوال را بیاد آورد حافظه. مونث ذاکر: یاده بد ایاد ورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاتیه
تصویر ذاتیه
مونث ذاتی زادی زاتیک مونث ذاتی: عوارض ذاتیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذکیه
تصویر ذکیه
مونث ذکی زیرک زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاکی
تصویر ذاکی
تیز بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکیه
تصویر باکیه
(ماده نر) : گریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاکیه
تصویر زاکیه
((یِ))
مؤنث زاکی، جمع زاکیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذکیه
تصویر ذکیه
((ذَ یِّ))
مؤنث ذکی
فرهنگ فارسی معین