- ذائب
- گدازنده، آب کننده
معنی ذائب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ذایب
جمع ذناب، دم بندها، جمع ذنوب، بهره ها
خواری، رسوائی
چشنده مزه گیرنده. چشنده مزه سنج
آشکار فاش. آشکارا
خشمناک
دور کننده
ذوب شونده گدازان، ذوب کننده گدازنده
فراموش کننده
پستارا (پستار عقرب) دنباله رو
جمع ذئب، گرگان جمع ذئب گرگان گرگها، جمع ذئب، گرگان
جمع ذوابه. پیشانیها، روییدنگاههای موی بر پیشانی، گیسوان
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
روان و جاری
باد سخت، خیزابه (موج)
گریباندوز، جهانگرد، شیر
گناهکار
مایوس و بی بهره، نومید، نا امید
رنجمند
توبه کننده
پیر سپیدموی
رساننده، راست و درست، رشناکی رشکناک گردیدن، سر و موی، سیر آبی
ذوب شونده، گدازنده، گداز آن
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
ترساننده، کسی یا چیزی که دیگری را بترساند
راست و درست، حق و رسا، مقابل خاطئ، درستکار
عیب کننده
ناپدید، پنهان، نا پیدا
تشنه دور از آب
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل
ترسان، بیمناک