جدول جو
جدول جو

معنی دیگران - جستجوی لغت در جدول جو

دیگران
تیتوس لیویوس، تاریخ دان یونانی و نویسندۀ تاریخ رومی از ابتدا تا سال 9 قبل از میلاد است، (59 قبل از میلاد - 17 میلادی) او در زیر عنوان ’دهساله’ کتاب تاریخی از رومیها تدوین کرد که از جهت استحکام و درستی و همچنین مطالب مشهور است، او نویسندۀ صمیمی ولی فاقد روح انتقاد بود، گذشته را مورد مدح و تحسین قرار میداد و در جستجوی کشف تعلیماتی بود که در حوادث تاریخی بوجود می آید و همچنین کوشش داشت که علل و زمینه های گسترش مطلوب در جوامع بشری را با بیانی شیوا توضیح دهد، (از لاروس)، آقای فلسفی در اعلام تمدن قدیم فوستل دوکلانژ در ذیل تیتوس لیویوس آرد: از مورخین بزرگ روم است که در سال 59 قبل از میلاد در شهر روم تولد یافت و در 19 میلادی درگذشت، اگوستوس سخت او را گرامی میداشت تیتوس لیویوس بیست سال از عمر خویش را به نگارش تاریخ روم بکار برد، تاریخ مزبور حاوی گزارش روم از بدو تأسیس تا 9 سال پیش از میلاد و مرکب از 140 کتاب بوده است که اکنون جزوۀ کتاب نخستین (تاریخ 458 سال) و کتب بیست ویکم و چهل وپنجم (تاریخ 51 سال) و قسمتی از کتاب نودویکمین، بقیه مفقود است، - انتهی، رجوع به قاموس الاعلام ترکی و الحلل السندسیه ص 363 و 453 وتاریخ ایران باستان ج 2 ص 1945 و ج 3 ص 2451 شود
لغت نامه دهخدا
دیگران
سایرین
تصویری از دیگران
تصویر دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیزران
تصویر خیزران
(دخترانه)
گیاهی پایا از خانواده گندمیان ویژه مناطق گرم و مرطوب با ساقه های بلند و محکم و برگهای دراز، نام مادر امام محمد تقی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیگران
تصویر تیگران
(پسرانه)
نام یکی از سرداران خشایار پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی کرانه، بی پایان، نامحدود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیگدان
تصویر دیگدان
جای گذاشتن دیگ، دیگ پایه، اجاق
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
دهی است از بخش سومار شهرستان قصرشیرین در 32 هزارگزی خاوری سومار کنار رود خانه کنگیر و راه عمومی ایوان با 100 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دیر، (تاج العروس) (دهار)، جمع واژۀ دار، (منتهی الارب)، رجوع به ’دیر’ و ’دار’ شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ)
جمع واژۀ دگر. دیگران. رجوع به دگر و دیگر شود، دیگران. اشخاص دیگر. کسان دیگر. افراد دیگر جز خود:
از شمار تو کس طرفه بمهر است هنوز
وز شمار دگران چون در تیم دودر است.
لبیبی.
من در دگران زآن نگرم تا بحقیقت
قدر توبدانم که ز خوبی به چه جایی.
منوچهری.
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران.
خیام.
بحق من چو سرابی و بحق دگران
همچو دریای مغیره (؟) همه بی پایابی.
سوزنی.
تاجوران تاجورش خوانده اند
وآن دگران آن دگرش خوانده اند.
نظامی.
چون به وثوق از دگران گوی برد
شاه خزینه به درونش سپرد.
نظامی.
گفت هنوز نگرانست که ملکش با دگرانست. (گلستان سعدی).
پند گیراز مصائب دگران
تا نگیرند دیگران ز تو پند.
سعدی.
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد.
سعدی.
گوهر معرفت اندوز که باخود ببری
که نصیب دگرانست نصاب زر و سیم.
حافظ.
بخت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه به دست دگران خواهد بود.
حافظ.
روزگاریست که ما را نگران می داری
مخلصان را نه به وضع دگران می داری.
حافظ.
، اغیار. در مقابل خویشان. اشخاص غیر از خودی. بیگانگان:
وگر ایدونکه بباشند ز پشت دگران
از پس کشتن زنده نشوند، ای و ربی.
منوچهری.
خانه داران زجور خانه بران
خانه خویش مانده بر دگران.
نظامی
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان براآن بخش حومه شهرستان اصفهان، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در اطراف دمشق، (الموشح ص 116)
لغت نامه دهخدا
دیگپایه، ظرف دیگ، (غذا)، مانند گلابدان که ظرف گلاب است، (از آنندراج ذیل دیگپایه)، سه پایه، اثافی، سه لنگه، سفع: منصب، دیگدان آهنی، (منتهی الارب)، معرب آن دقدان در دیقان، ای اثافی القدر، (یادداشت مؤلف)، دخس، پنهان شدن چیزی در خاک همچو دیگدان و خاکستر، (منتهی الارب) :
شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری،
خاقانی،
اگرزنده بودی در این دور بخل
خسک ساختی دیگدان عنصری،
خاقانی،
، اجاق و آتشدان، (ناظم الاطباء) : سخو، آتش از دیگدان بیرون کردن، (تفلیسی)، السخو، خاکستر و آتش از دیگدان بیرون کردن تا جای آتش فراخ شود، (تاج المصادر بیهقی)، معرس، (دهار) (مهذب الاسماء)، سخی النار، افروخت آتش را زیر دیگ به بیرون آوردن خاکستر از دیگدان، (منتهی الارب) :
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسۀ آش،
سعدی،
با مردم زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد،
سعدی،
حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه در قصر عارفان بودند و در منزلی دیگدان میساختند بداس احتیاج شدهرچند طلب کردند نیافتند، (انیس الطالبین ص 90)، گفتم یاران حالی طعام خورده اند و دیگدان گرم است هر طعام که مرغوب است بطبخ آن قیام نمایم، (رشحات علی بن حسین کاشفی)،
- دیگدان سرد، اجاق سرد، اجاق بی آتش،
- ، کنایه از مردم بخیل وخسیس، (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج) :
بلطف سخن تیزرو بود مرد
ولی دیگدانش عجب بود سرد،
سعدی،
،
اسم چند ستاره است که عرب آن را اثافی گوید و مقابل رأس القدر واقع شده است، (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان غارستان بخش نور شهرستان آمل با 100 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
چرخی که زنان با آن نخ کتان ریسند، (از شعوری ج 1 ورق 451)، اما ظاهراً کلمه دگرگون شدۀ دوکدان است، رجوع به دوک و دوکدان شود
لغت نامه دهخدا
نوۀ آرخه لائوس و پادشاه دست نشاندۀ دولت روم در ارمنستان، به دوران سلطنت بلاش اول و امپراتوری نرون، ولی چون بلاش از این امر ناراضی بود، پس از لشکرکشی ها و مبارزات ممتد، دولت روم برادر او تیرداد را مجدداً به پادشاهی ارمنستان برگزید، و تیگران را از سلطنت برانداخت، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2436 و 2453 شود
ملقب به کبیر پادشاه ارمنستان (86-89 قبل از میلاد) و داماد مهرداد ششم ملقب به اصیل بود، وی پادشاه پونت را بر ضد رومیان یاری کرد، (از لاروس)، رجوع به ایران باستان و دایره المعارف فارسی ذیل تیگرانس شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ / نِ)
عصرانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دایگان
تصویر دایگان
جمع دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیزران
تصویر خیزران
ریشه های دراز در زمین از درخت هندی و نی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرگان
تصویر تیرگان
نام روز سیزدهم از ماه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیارات
تصویر دیارات
جمع دیار، خانه ها سراها
فرهنگ لغت هوشیار
برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
شخصی را گویند که برجای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هر چه از دور بیند خبر دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل گران
تصویر دل گران
دلتنگ، ملول، ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی نهایت، بی حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریگان
تصویر دریگان
صور و اشکال فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگمان
تصویر بیگمان
آنکه شک ندارد کسی که سوء ظن ندارد، بدون شک یقینا
فرهنگ لغت هوشیار
جای گذاشتن دیگ دیگپایه، سه پایه، اجاق آتشدان. یا دیگدان سرد بخیل خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیران
تصویر دیران
جمع دار، خانه ها سرای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دگران
تصویر دگران
دیگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیگدان
تصویر دیگدان
جای گذاشتن دیگ، دیگپایه، سه پایه، اجاق، آتشدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دادگران
تصویر دادگران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیاگرام
تصویر دیاگرام
نمودار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیگمان
تصویر بیگمان
مسلم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی پایان، لایتناهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره