- دیپلم
- گواهینامه، پروانه
معنی دیپلم - جستجوی لغت در جدول جو
- دیپلم
- گواهی نامۀ پایان تحصیلات دورۀ متوسطه، گواهی نامۀ پایان تحصیلات عالی (لیسانس یا دکتری)، گواهی نامۀ پایان یک دورۀ آموزشی، ویژگی کسی که دارای این گواهی نامه است
- دیپلم ((لُ))
- گواهی نامه (تحصیلی)، پروانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی گواهیده آنکه دارای دیپلم است دارنده گواهینامه
دارای دیپلم، دارای گواهی نامه
آهنی بقطر معلوم و درازای حدود یک گز یا کمی بیشتر که بدان دیوار و زمین و کوه سوراخ کنند
از اقوام قدیمی ساکن در گیلان، کنایه از سپاهی دلیر و جنگجو، کنایه از بنده، غلام، کنایه از دربان، نگهبان، برای مثال هست همان درگه کاو را ز شهان بودی / دیلم ملک بابل، هندو شه ترکستان (خاقانی - ۳۵۹)
میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم، بارم
میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بیرم، بارم
میله ای آهنی برای سوراخ کردن دیوار یا حرکت دادن اجسام سنگین
عمل رهبری و مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول که مورد رضایت متقابل همگان باشد
سیاسی، شخص زیرک و دارای شغل سیاسی فرانسوی سرباکیک
آنکه از امور سیاسی مطلع است، شغل سیاسی
مربوط به امور سیاسی، سیاسی
شیوه ها و فنون سیاسی برای ارتباط با کشورهای دیگر
کسی که عهده دار شغلی در زمینۀ رابطۀ سیاسی با کشورهای دیگر است
Diplomacy
Diplomatically
Diplomatic
дипломатия
дипломатично
дипломатичный
Diplomatie
diplomatisch
diplomatisch
дипломатія
дипломатично
дипломатичний
dyplomacja
dyplomatycznie
dyplomatyczny