جدول جو
جدول جو

معنی دیوک - جستجوی لغت در جدول جو

دیوک
چاودار، گیاهی از خانوادۀ غلات با خوشۀ بلند و برگ های پهن که از دانۀ آن مشروبات الکلی تهیه می کنند و یا به عنوان خوراک حیوانات استفاده می شود
تصویری از دیوک
تصویر دیوک
فرهنگ فارسی عمید
دیوک
بید،
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند، چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، ارضه
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوچه، دشتی، علق
تصویری از دیوک
تصویر دیوک
فرهنگ فارسی عمید
دیوک
(دُ)
جمع واژۀ کثرت دیک، خروس. (از تاج العروس). رجوع به دیک شود
لغت نامه دهخدا
دیوک
(وَ)
مصغر دیو. دیو خرد، موریانه. جانوری که چوب عمارت بخورد و ضایع کند. (از برهان). دیوچه. (جهانگیری). کرم چوبخوار. (آنندراج). کرم چوبخوارک. (شرفنامۀ منیری). اورنگ (در تداول مردم قزوین) :
گشت ستونت چوز دیوک تهی
سستی آن سقف که بر وی نهی.
میرخسرو.
آن زه که بشد کمانش از کار
دیوک زندش بروی دیوار.
میرخسرو.
و اگر ناپاک خفتی تخم انفاس سستی پذیرد دیوک زده و مغز خورده و پوست مانده. (کتاب المعارف بهاء ولد) ، جانوری که پشمینه خورد. (از برهان). بید:
حال مغزی که خالی از خرد است
راست چون حال دیوک نمک است.
سنایی.
، زلو و آن کرمی باشد سیاهرنگ که خون فاسد از بدن آدمی بمکد. (برهان). رجوع به دیوچه شود:
دیوک به دست دیوکسان برسپوخت نیش
... را بسان خمرۀ دیوک فروش کرد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
دیوک
جمع دیک، خروسان دیو کوچک، زالو، کرم گونه ای که در پشمینه ها افتد و تباه کند دیوک بید
فرهنگ لغت هوشیار
دیوک
((وَ))
دیوچه، دیو کوچک
تصویری از دیوک
تصویر دیوک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیوک
تصویر پیوک
نوعی کرم دراز و باریک که در زیر پوست انسان ایجاد می شود، کرم رشته
بیماری ناشی از آلودگی به کرم های نخی با انسداد مجاری لنفاوی که باعث تورم اندام ها می شود،، پاغر، فیلاریوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیون
تصویر دیون
دین ها، وام ها، قرض ها، فام ها، پام ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوث
تصویر دیوث
مرد بیغیرت، مردی که دربارۀ زن خود غیرت و تعصب نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دویک
تصویر دویک
بحر سوم از هفده بحر اصول، یک وزن نه ضربی که از شش ضرب سنگین و سه ضرب سبک تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلوک
تصویر دلوک
مایل شدن آفتاب به سمت مغرب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دروک
تصویر دروک
تراشۀ چوب و تخته، هیزم باریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسوک
تصویر دسوک
دروک، تراشۀ چوب و تخته، هیزم باریک
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
مردم زشت و بی اندام:
دیوک به دست دیوکسان برسپوخت نیش
... را بسان خمرۀ دیوک فروش کرد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یُ کِ)
دیااکو. دیوکو. مؤسس سلسلۀ ماد (708-655 قبل از میلاد) بر حسب نوشته های هرودت دیوکس پسر فرااورتیس، دهقانی بود که مانند سایر مادی ها در دیه میزیست و هر دیهی زندگانی جداگانه داشت. این شخص بسبب کفایت و عدالتخواهی طرف رجوع عامه شد و مردم محاکمات خود را نزد او بردند بعد از چندی او به این بهانه که مراجعات مردم بسیار است و نمی تواند به امور خصوصی برسد از این کار کناره گیری نمود و بر اثر این کناره گیری دزدی و هرج و مرج رواج یافت و مردم برای جلوگیری از این کار درصدد انتخاب شخصی برآمدند و بواسطۀ زمینه هائی که دیوکس قبلاً تهیه کرده بود او انتخاب شد. بعض محققین تصور کرده اند که (دیوکس) همان (دیام کوی) کتیبۀ سارگن است ولی برخی در اینکه دیوکس اصولاً شخص تاریخی باشد تردید دارند. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 177 و تاریخ ایران سایکس ترجمه فخر داعی ص 155). هرودت گوید یکی از نخستین کارهای دیوکس پس از انتخاب او بشاهی این بود که قراولان و مستحفظین برای خود ترتیب داد و بعد مردم را بر آن داشت که شهری تأسیس کنند و محل همدان را برای این مقصود انتخاب کرد و در آن شهر بدستور شاه قصری که هفت قلعه داشت برپا کردند و خزائن در آن قلعه ها جای داد. و هریک از این هفت قلعه همدان رنگی معین داشت کنگره های دیوار اول سفید، دومی سیاه، سومی سرخ تند، چهارمی آبی، پنجمین سرخ باز، ششمین سیمین رنگ و هفتمین زرین گون بود و این نوع رنگ آمیزی را در بابل علامات سیارات سبعه میدانستند و برج و معبد معروف (بیروس نمرود) در بابل بدین رنگها ملون بود ولی در همدان رنگ آمیزی مزبور بر حسب تقلید بوده است. دیگر از کارهای دیوکس بتقلید از دربار آسور مراسمی بود که برای پذیرائی مقرر داشت. از گفته های هرودت و اطلاعات دیگر استنباط میشودکه سلطنت طولانی این شاه صرف جمع آوری و متحد کردن طوایف پراکندۀ ماد شده و در این راه پرحزم و احتیاط بوده است. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 177 و 178)
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ زَ دَ / دِ)
کشندۀ دیو. آنکه دیو را بکشد.
- دیوکش راه،صعب العبور و سخت گذار:
دهد شاه را بنده مژده ز بخت
که بنوشتم این دیوکش راه سخت.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ دی دَ / دِ)
کشندۀ کرم ابریشم، دیوه کش. صاحبان این انتساب در عمل آوردن ابریشم دست داشته اند و چنین معروف شده که خاندانی مشهور از علمای مروبوده اند. (از انساب سمعانی). رجوع به دیوه کش شود
لغت نامه دهخدا
(یُکْ کو)
دیوکس. مؤسس سلسلۀ ماد، اولین شاه سلسلۀ پادشاهی ایران که پایتخت آنان هگمتان (همدان) بود و در سال (612 قبل از میلاد) آشورو پایتخت آن نینوا را سومین فرد این سلسله موسوم به هووخشتر تسخیر کرد. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیوکس و نیز رجوع به فرهنگ ایران باستان ص 53 و 105 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیود
تصویر دیود
فرانسوی دوراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیوک
تصویر پیوک
پیو رشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهوک
تصویر دهوک
شکننده، آس کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرک
تصویر دیرک
ستون خیمه تیر بسیار بزرگ تیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوث
تصویر دیوث
غرچه دراره دنگل پژوند باژن مرد بی غیرت درباره زن خویش بیرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوم
تصویر دیوم
جمع دمه، بش ها باران های پیوسته همیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیون
تصویر دیون
جمع دین، وام ها وام های زماندار جمع دین وامها قرضها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوه
تصویر دیوه
کرم ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوی
تصویر دیوی
دیو بودن، همچون دیو رفتار کردن روش دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیزک
تصویر دیزک
خاکستری رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دموک
تصویر دموک
تند تیزرو، آسیاب تند
فرهنگ لغت هوشیار
آفتاب زردی خور نشین بویه آنچه برای خوشبو کردن بر تن زنند یا مالند فرو شدن آفتاب گشتن آفتاب وقت زوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسوک
تصویر دسوک
هیزم باریک را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروک
تصویر دروک
هیزم باریک، تراشه چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ددوک
تصویر ددوک
یکی از سازهای بادی است نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوک
تصویر بیوک
ترکی بزرگ بزرگ مهتر
فرهنگ لغت هوشیار
صفحه غضروفی که بین مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند، این صفحه بطور طبیعی بوسیله حلقه ای ار بافت فیروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود و نیز بمعنی صفحه آهنی گرد بشکل قرص هم گویند فرانسوی گرده صفحه ای آهنین مدور قرص، صفحه ای چوبین که در میان طوقی فلزی جای داده شده و آنرا در میدان وزرش پرتاب کنند، بشقاب دراز و بزرگ دیس
فرهنگ لغت هوشیار