جدول جو
جدول جو

معنی دیوپتری - جستجوی لغت در جدول جو

دیوپتری
واحد اندازه گیری انکسار نور و تحدب و تقعر عدسی که عکس فاصلۀ کانونی بر حسب متر است
فرهنگ فارسی عمید
دیوپتری(یُ)
واحد تقارب (عکس فاصله کانونی) عدسی ها و آن تقارب عدسی متقاربی است که فاصله کانونیش یک متر باشد. عینک سازان تقارب عدسیهای عینک را بر حسب دیوپتری درجه یا نمرۀ آن خوانند. (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دیوپتری
واحد اندازه گیری انکسار نور و تحدب و تقعر عدسی
تصویری از دیوپتری
تصویر دیوپتری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیواری
تصویر دیواری
مناسب یا مخصوص نصب به دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیفتری
تصویر دیفتری
بیماری واگیرداری که باعث ایجاد عشایی کاذب در حلق و حنجره می شود، از عوارض آن گلودرد، تب، سرفه، گرفتگی صدا و در صورت وخامت، ناراحتی های قلبی، کلیوی و فلج دست و پا را موجب می شود، خناق، بادزهره، زهرباد
فرهنگ فارسی عمید
(وَ ری ی)
این انتساب است به قریۀ دیوره که در رستاق نیشابور واقع شده. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیوپا. رجوع به دیوپا شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بیماری مسری ناشی از زهر باسیلی موسوم به باسیل لوفلر (بنام ف. لوفلر). از علائم آن تولید غشاء کاذب در حلق و حنجره و قصبهالریه است. کمون بیماری دو تا پنج روز است و با تزریق سروم شامل ضدسم و پنی سیلین معالجه میشود. برای پیشگیری آن پادگن (واکسن) یا مایۀ مخصوص هست. آزمون ’شیک’ استعداد گرفتن آن را نشان میدهد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
نام قدیم مبحث انکسار نور (مخصوصاً بوسیلۀ عدسیها) در نورشناسی. مبحث انعکاس را کاتوپتریک (به فرانسه) میخواندند. کتاب دیوپتریک (1637م.) دکارت درباب ساختن عدسی برای دوربینها شهرت بسیار یافت، ولی چون دکارت ترکیب واقعی نور سفید را نمیدانست نظریه ای که در آن درباب انکسار نور آورده است خطاست. (دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(یُ تِ)
دستگاه نوری مرکب از دو محیط شفاف دارای ضرایب انکسار متفاوت. قوانین سیر نور در دیوپترها و تشکیل تصویر در آنها از مباحث مهم نورشناسی است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بازرگان و سوداگر و تاجر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام قصبه ای به ایالت نورتاپمتون و در بیست هزارگزی شمال غربی آن به انگلیس. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
عمل و صفت دیوگیر. رجوع به دیوگیر شود،
{{صفت نسبی}} نوعی از قماش باشد که در دیوگیر (شهر) می بافند که آن دولت آباد است. (برهان) (آنندراج). منسوب به شهر دیوگیر
لغت نامه دهخدا
(دی)
منسوب به دیوار، آنچه در بدنۀ دیوار قرار دهند. و بدیوار کوبند یا بدیوار آویزند چون: ساعت دیواری، جار دیواری، نقشۀ دیواری، تقویم دیواری
لغت نامه دهخدا
(وْ کُ)
دهی است از دهستان شهرخواست بخش مرکزی شهرستان ساری با 310 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوپتریک
تصویر دیوپتریک
مبحث انکسار نور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری مسری ناشی از زهر باسیلی موسوم به باسیل لوفلر، از علائم آن تولید غشا کاذب در حلق و حنجره و قصبه الریه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیفتری
تصویر دیفتری
((تِ))
بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناق، خناک
فرهنگ فارسی معین