جدول جو
جدول جو

معنی دیونین - جستجوی لغت در جدول جو

دیونین
(یُ)
کلریدرات دثیل مرنین گردی است سفید بی بو کمی تلخ و بخوبی در آب حل میشود آثار آن از راه معده پس از ده تا پانزده دقیقه ظاهر میشود و 4 تا 5 ساعت ادامه می یابد. در درجۀ اول مسکن سرفه است و خصوصاً در مسلولین و خواب بیماران را آسان میکند و اثر آرام کننده آن در سرطان، سیاتیک و قولنجهای خفیف کلیوی و کبدی و قولنج معدی مورد استفاده است. (از کتاب درمانشناسی ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریونیز
تصویر ریونیز
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی، و داماد طوس سپهسالار ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
دستگاهی مخصوص اعدام در فرانسه به شکل چهارچوب که با رها کردن تیغۀ سنگین و برنده در جهت عمودی، سر محکوم را قطع می کرد، دستگاهی که کاغذ، ورق آهن و مانند آن ها را به همین شکل برش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
بدنفس، بدطینت، شیطان صفت، سخت جان، سال خورده، دلاور و شجاع، بیرحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیونیدن
تصویر پیونیدن
پیوند دادن، پیوند کردن، برای مثال درخت آسان توان از بن بریدن / ولکن باز نتوان پیونیدن (فخرالدین اسعد - لغتنامه - پیونیدن)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ پُ)
یکی از زنان قهرمانۀ مملکت گل. زن سابینوس، که بمدد سیویلیس بر آن شد که مردم گل را از تسلط رومیان برهاند. شوهر او سابینوس مغلوب و در زیرزمین محبوس شد. این زن شجاع مدت نه سال در آن زندان با وی بسر برد و بادقت و عطوفت سختیها و مشقات شوی را جبران کرد و عاقبت وسپازین امپراطور روم، سابینوس را در حالیکه اپونین اشک میریخت بشکنجه بکشت. این زن شهید عشق زناشوئی، نخواست پس از مرگ شوی زنده ماند و عاقبت بجهت دشنام و توهین به امپراطور کشته شد. (1749- 1778 میلادی)
لغت نامه دهخدا
بیرونی و خارجی، (آنندراج)، منسوب به بیرون یعنی خارجی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان بخش کرند شهرستان شاه آباد کرمانشاه است و 1300 تن سکنه دارد. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 161 و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ دَ)
پیوستن. پیوند کردن:
درخت آسان توان از بن بریدن
ولکن باز نتوان پیونیدن.
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در تاریخ قدیم یونان بر سرزمین های مختلف اطلاق شده است، لکن ایونیای حقیقی یکی از ممالک قدیمی آسیای صغیر بین خلیج ازمیر و ماندلیا و مسکن مهاجرین یونانی بوده است. مردم ایونیا به هوش و جسارت مشهور بودند و خود در سواحل دریای لاس و دریای سیاه مهاجرنشین هایی تأسیس کردند. (تعلیقات تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی). رجوع به ایونی و ایونیه شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
از خطه های باستانی شبه جزیره بالکان است و آن عبارت بوده است از قسمت شمال شرقی مقدونیه و قسمت شمال غربی تراکیه یعنی جهات اسکوب و صوفیه. اهالی آن از اقوام پلاسگ بوده اند و درحال توحش می زیسته و بدلاوری و جسارت بسیار شهرت داشته و با اینکه فیلیپ و اسکندر مقدونی آنان را تحت تبعیت خود درآورده بودند باز از پادشاه خود دست نمیکشیدند. از همان زمان پیونیا جزء مقدونیه شد و در زمان تشکیل امپراطوری شرق این سرزمین یکی از دو ایالتی بودکه مقدونیه را بوجود می آورد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دُ یُ)
دویم. (ناظم الاطباء). رجوع به دومین و دویم و دوم شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان غارستان بخش نور شهرستان آمل با 100 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیومانند. مردناهموار و عظیم الجثه و بدشکل. (آنندراج). زشت. قبیح. (ناظم الاطباء)، مکار و دغاباز (دغلباز) . مکار و غدار و حیله باز. (از آنندراج)، کثیف، هنگفت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ عَ)
دیودیده. کنایه از دیوانه و مجنون. (برهان). دیوانه و مجنون. (ناظم الاطباء). دیوگرفته. دیوزده. معتوه. جن زده. مصروع. ج، دیودیدگان:
چون ز دیو اوفتاد دیوسوار
رفت چون دیودیدگان از کار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وْ)
خانه دیو، دیوخانه. خانه بس عظیم:
چه بندیم دل در جهان سال و ماه
که هم دیو خان است و هم غول راه.
نظامی.
، مرحوم دهخدا این کلمه را معادل ’دلمن’ فرانسوی دانسته اند و آن بنای ماقبل تاریخ است که سنگ بزرگ و پهنی را بطور افقی بر روی دو سنگ دیگر چون سقفی قرار می دادند. رجوع به دلمن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ یْ وْ نِ)
اقامتگاه خدیو، حوزۀ فرمانروایی خدیو. قلمرو خدیو، سرزمین یا ناحیتی که حاکم و فرمانروا و اداره کننده آن خدیو باشد. جایی که توسط خدیوی اداره شده. در سابق مصر خدیونشین عثمانی بوده، زیرا خدیوی بحکومت مصر از طرف عثمانیها معین میشد و در حقیقت محمل امر و نهی خدیوان منصوبه از طرف او بود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
مردم پیر و سالخوره. (برهان) (ناظم الاطباء) ، کنایه از تاریک دل و جاهل. (آنندراج). شیطان صفت و بدنفس. (برهان) (ناظم الاطباء). شریر. (شرفنامۀ منیری). کنایه از سخت جان و بیرحم. (برهان). سخت دل و بیرحم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کنایه از دلاور. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان با 138 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جمع مدیون، بدهکاران نیشکان جمع مدیون درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانین
تصویر میانین
منسوب به میان میانی وسطی: از شه زادگان و آمدن برادر میانی وسطی: (متوفی شدن بزرگین میانین بجنازه برادر که آن کوچکین صاحب فراش بود، { قسمتی از سطح تحتانی حفره لگن خاصره که محدود است بین عضو تناسلی در جلو و سوراخ مقعد در عقب. در حقیقت این ناحیه کف لگن را تشکیل میدهد. دراین ناحیه پیش آب راه و مهبل (در زن) و مخرج قرار دارند عجان میان دو راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیوتین
تصویر گیوتین
آلتی جهت بریدن سر
فرهنگ لغت هوشیار
پیوند کردن (درخت و جز آن) : درخت آسان توان از بن بریدن ولکن باز نتوان پیونیدن 0 (ویس و رامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیوتین
تصویر ژیوتین
فرانسوی ژیوی اشکوب زبرین دونی میانی زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوواین
تصویر دوواین
جمع دیوان، از ریشه پارسی دیوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاوین
تصویر دیاوین
دواوین، جمع دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروزین
تصویر دیروزین
منسوب به دیروز، تازه پدید آمده: کودک دیروزین
فرهنگ لغت هوشیار
((لَ))
آلتی برای قطع کردن سر مجرمان که در سال 1792 میلادی در فرانسه به کار افتاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیزاین
تصویر دیزاین
طرح، طراحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوجان
تصویر دیوجان
شیطان صفت، سخت جان، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیگنیه
تصویر دیگنیه
((گِ نِ))
دیروزی، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
هندسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروغین
تصویر دروغین
کاذب، جعلی
فرهنگ واژه فارسی سره