جدول جو
جدول جو

معنی دیوانه - جستجوی لغت در جدول جو

دیوانه
کسی که عقلش زایل شده باشد، بی عقل، مجنون، کنایه از بی خرد، هار مثلاً سگ دیوانه
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
دیوانه
(دی نَ / نِ)
از: دیو + انه، ادات نسبت. (یادداشت مؤلف). مانند دیو. همچون دیو. در اصل بیای مجهول بوده بمعنی کسی که منسوب و مشابه دیوان باشد در صدور حرکات ناملائم و در آخر این لفظ که ’هاء’ مختفی است برای نسبت و مشابهت باشد. (غیاث). منسوب به دیو و جن، ضد فرزانه که منسوب بعقل وحکمت است. (از آنندراج) ، دیودیده. دیوزده. دیودار. جنی. زنجیری. دیوبخوریده. احمق. ابله. نادان. بی علم. بی دانش. (ناظم الاطباء). خل. چل. کالیو، سفیه. ناقص عقل. کم خرد. سودایی. مقابل فرزانه و عاقل. مخبول. مخبط. تباه خرد:
کز این شاه دیوانه و تیزمغز
نه گفتار نیکو نه کردار نغز.
فردوسی.
تو نوذرنژادی نه بیگانه ای
پدر تند بود و تو دیوانه ای.
فردوسی.
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه خواند ورا.
فردوسی.
فرزانه ای برفت و ز رفتنش هر زیان
دیوانه ای بماند و ز ماندنش هیچ سود.
لبیبی.
گفت نقاش چونکه نشناسم
که نه دیوانه و نه فرناسم.
عنصری.
کجا دیوانه ای باشد به هر باب
که نز آتش بپرهیزد نه از آب.
(ویس و رامین).
گفت سیرخورده گرسنه را مست و دیوانه پندارد گناه ما راست که براین صبر میکنیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323).
گر همه خلق بدین اندر دیوانه شدند
ای پسر خویشتن خویش تو دیوانه مساز.
ناصرخسرو.
بقدر عقل هر کس گوی با وی
اگر اهلی مده دیوانه را می.
ناصرخسرو.
آنکه گوید های و هوی و پای کوبد هر زمان
آن بحق دیوانه ای باشد مخوان آن را طرب.
ناصرخسرو.
گر بخندند گروهی که ندارند خرد
تو چو دیوانه بخندۀ دگران نیز مخند.
ناصرخسرو.
بره نیارد دیوانه را مگر زنجیر.
امیر معزی.
میان انجمن نا گفتنی بسیار میماند
من دیوانه را تنها برید آخر بدیوانش.
خاقانی.
دل رمیده و شوق بهانه خود دارم
که دیده است دو دیوانه را به یک زنجیر.
خاقانی.
آن یکی دیوانه چون او را بدید
کودر آن تعجیل بی خود می دوید.
عطار.
واستان از دست دیوانه سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح.
مولوی.
چنین گفت دیوانۀ هوشیار
چو دیدش پسر روز دیگر سوار.
سعدی.
- امثال:
اگر دیوانه ای خود را ازبام بینداز.
حرف راست را ز دیوانه شنو. (جامعالتمثیل).
دماغم ز میخانه بوئی شنید
حذر کن که دیوانه هوئی شنید.
؟
دیوانه بکار خویشتن هشیار است.
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
دیوانه را مپرس که از ماه چند شد.
قاسمی تونی.
دیوانه را هوئی بس است.
دیوانه همان به که بود اندر بند.
عاقل مباش تا غم دیوانگان خوری
دیوانه باش تا غم تو عاقلان خورند.
؟
من مست وتو دیوانه ما را که برد خانه.
مولوی.
هرگز سر دیوانه نگردید سپید.
- سگ دیوانه، سگ هار: باب ششم در عمل معجونهای بزرگ: تریاق فاروق از گزیدن افعی و گزیدن همه انواع ماران و از زخم کژدم و از گزیدن رتیلا و سگ دیوانه خلاص دهد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و کسی را که سگ دیوانه گزیده باشد یک مثقال... دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سگ دیوانه شد مگر آهن
که همه ساق من فگار کند.
خاقانی.
تو غافل و سپهر کشنده رقیب تو
فرزانه خفته و سگ دیوانه پاسبان.
خاقانی.
، غضبناک، شوریده. (ناظم الاطباء). شیفته. شیدا. واله. دلشده. و رجوع به دیوانگی شود:
آری چو فتنه عید کند شیفته شود
دیوانۀ هوا ز هلال معنبرش.
خاقانی.
- دیوانۀ چیزی بودن، کنایه از طالب و عاشق چیزی بودن. (از آنندراج).
- دیوانۀ کسی بودن، عاشق بیقرار وی بودن
لغت نامه دهخدا
دیوانه
(دی نِ)
نام نقدینه ای مسین متداول در عهد عثمانی معادل پنج پاره برابر نیم قروش که در فلسطین و اردن در قدیم رایج بوده است. (النقودالعربیه ص 98 و 173)
لغت نامه دهخدا
دیوانه
(دی نِ)
دهی است از دهستان بخش شیب آب شهرستان زابل با 120 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دیوانه
بیخرد، بیعقل، مجنون
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
فرهنگ لغت هوشیار
دیوانه
((نِ یا نَ))
همچون دیو، مانند دیوان، بی عقل، بی خرد
دیوانه مجنون کسی بودن: کنایه از عاشق و بی قرار بودن کسی
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
فرهنگ فارسی معین
دیوانه
مجنون، شیدا، شیفته، واله، خل، کم عقل، مخبط، مصروع، هار
متضاد: عاقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیوانه
اگر در خواب دیوانه ای را ببینیم که او را می شناسیم کاری نادرست انجام می دهیم که مورد سرزنش و شماتت واقع می شویم. اگر دیوانه ای را دیدیم که نمی شناختیم احتمال لغزش برای ما پیش می آید که باید هوشیار و آگاه باشیم. اگر در خواب دیدیم که خودمان دیوانه شده ایم سر زبان ها می افتیم و کاری خلاف انجام داده یا انجام خواهیم داد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دیوانه
مجنونٌ
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به عربی
دیوانه
Batty, Berserk, Crazy, Demented, Insane, Raving, Wacky, Zany
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دیوانه
fou, berserk, dément, délirant, farfelu, excentrique
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
دیوانه
szalony, berserk, szaleńczy, zwariowany
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به لهستانی
دیوانه
পাগল , পাগল
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به بنگالی
دیوانه
сумасшедший , берсерк , безумный , бредящий , чокнутый
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به روسی
دیوانه
verrückt, berserk, wahnsinnig
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به آلمانی
دیوانه
پاگل , پاگل
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به اردو
دیوانه
บ้า , บ้าคลั่ง , บ้า , Wahnsinnig
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به تایلندی
دیوانه
疯狂的 , 狂热的
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به چینی
دیوانه
wazimu, kichaa
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
دیوانه
deli, çılgın, garip
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
دیوانه
미친 , 버서크 , 이상한 , 괴상한
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به کره ای
دیوانه
божевільний , берсерк , божевільний , божевільний
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دیوانه
משוגע , משוגע
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به عبری
دیوانه
पागल
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به هندی
دیوانه
gila
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
دیوانه
gek, berserk, delirant
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به هلندی
دیوانه
loco, berserk, dementado, delirante, chiflado, excéntrico
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دیوانه
pazzo, berserk, demente, delirante, stravagante
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دیوانه
maluco, berserk, louco, dementado, insano, delirante, excêntrico
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
دیوانه
狂った , バーサーク , 狂気の , おかしな , 風変わりな
تصویری از دیوانه
تصویر دیوانه
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواره
تصویر دیواره
کنار برافراشته و بالا آمده از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواره
تصویر دیواره
ضلع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
هندسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دروانه
تصویر دروانه
آتیک
فرهنگ واژه فارسی سره