- دیوانه
- بیخرد، بیعقل، مجنون
معنی دیوانه - جستجوی لغت در جدول جو
- دیوانه
- کسی که عقلش زایل شده باشد، بی عقل، مجنون، کنایه از بی خرد، هار مثلاً سگ دیوانه
- دیوانه ((نِ یا نَ))
- همچون دیو، مانند دیوان، بی عقل، بی خرد
دیوانه مجنون کسی بودن: کنایه از عاشق و بی قرار بودن کسی
- دیوانه
- Batty, Berserk, Crazy, Demented, Insane, Raving, Wacky, Zany
- دیوانه
- сумасшедший , берсерк , безумный , бредящий , чокнутый
- دیوانه
- verrückt, berserk, wahnsinnig
- دیوانه
- божевільний , берсерк , божевільний , божевільний
- دیوانه
- szalony, berserk, szaleńczy, zwariowany
- دیوانه
- 疯狂的 , 狂热的
- دیوانه
- maluco, berserk, louco, dementado, insano, delirante, excêntrico
- دیوانه
- pazzo, berserk, demente, delirante, stravagante
- دیوانه
- loco, berserk, dementado, delirante, chiflado, excéntrico
- دیوانه
- fou, berserk, dément, délirant, farfelu, excentrique
- دیوانه
- gek, berserk, delirant
- دیوانه
- جنونيٌّ , جنونيٌ , مجنونٌ
- دیوانه
- משוגע , משוגע
- دیوانه
- 狂った , バーサーク , 狂気の , おかしな , 風変わりな
- دیوانه
- 미친 , 버서크 , 이상한 , 괴상한
- دیوانه
- deli, çılgın, garip
- دیوانه
- wazimu, kichaa
- دیوانه
- บ้า , บ้าคลั่ง , บ้า , Wahnsinnig
- دیوانه
- পাগল , পাগল
- دیوانه
- پاگل , پاگل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هندسی
سوراخی که در بام خانه کنند و نردبان بر آن گذاشته بالا روند و به زیر آیند
کنار برافراشته و بالا آمده از هر چیز
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
زمان دراز، کهن
برقع و پرده و حجاب و نقاب
دیرین، دیرینه، کهن، زمان دراز
دیوارمانند مانند دیوار، هر چیزی که شبیه دیوار باشد