جدول جو
جدول جو

معنی دیه - جستجوی لغت در جدول جو

دیه
خونبهای کشته دادن، خونبها دادن
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ لغت هوشیار
دیه
خون بها
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ واژه فارسی سره
دیه
روستا، ده، قریه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ فارسی عمید
دیه
((دِ یِ))
خونبها
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ فارسی معین
دیه
((دِ ه ))
ده، روستا
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ فارسی معین
دیه
مالی که ضارب یا قاتل باید به شخص آسیب دیده یا وارث او بدهد، خون بها
تصویری از دیه
تصویر دیه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیهه
تصویر دیهه
قریه، روستا و قصبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهه
تصویر دیهه
روستا، ده، قریه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدیه
تصویر جدیه
خون روان، زنگ روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهیم
تصویر دیهیم
اکلیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیهیم جو
تصویر دیهیم جو
آنکه در طلب تاج و تخت پادشاهی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهیم
تصویر دیهیم
تاجی که مخصوص پادشاهان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهول
تصویر دیهول
تاج مرصع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیهیم جو
تصویر دیهیم جو
جویندۀ دیهیم، آنکه در طلب تاج و تخت پادشاهی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیهیم
تصویر دیهیم
((دِ))
تاج، کلاه زرنشان، نوعی از گل آذین مانند آذین خوشه ای که گل های آن در یک سطح قرار دارد، داهیم
فرهنگ فارسی معین
نوعی از گل آذین شبیه گل آذین خوشه ای که گل های آن همه در یک سطح قرار دارد مانند گل آذین گلابی و گیلاس، حلقه هایی از بخار که گرد ماه یا خورشید پیدا می شود، تاج، افسر، کلاه پادشاهی، برای مثال چو دیهیم شاهی به سر برنهاد / جهان را سراسر همه مژده داد (فردوسی - ۱/۱۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دره
تصویر دره
(دخترانه)
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دینه
تصویر دینه
(دخترانه)
انتقام یافته، نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیو
تصویر دیو
جن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیمه
تصویر دیمه
صفحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیسه
تصویر دیسه
شکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دید
تصویر دید
رویت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریه
تصویر دریه
دانستن دریافتن به ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دره
تصویر دره
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیه
تصویر دسیه
پرونده، کارنما، دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تتمه ریسمان و ابریشمی که پس از آن که جولاهه جامه تافته را از آن ببرد بعرض کار در نورد بماند، گلوله ریسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیه
تصویر دلیه
سرگشته زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دله
تصویر دله
چشم چران، هرزه و ولگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمه
تصویر دمه
آلت دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دروازه، بازار، بازار سرد، پستو شغاهخانه سکینه راحت خفض عیش، سکون نفس در وقت حرکت شهوت و مالک زمام خویش بودن (اخلاق ناصری 77)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقه
تصویر دقه
باریکی، دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفه
تصویر دفه
دفته دفتین
فرهنگ لغت هوشیار
بر نام زنی از تیره ی} عجل {که از بسیار گولی نام او بر سر زبان هاست
فرهنگ لغت هوشیار
دکانچه، سکو، جایی که قدری از زمین هموار را مرتفع سازند و بر آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمه
تصویر دیمه
باران پیوسته بش
فرهنگ لغت هوشیار