جدول جو
جدول جو

معنی دینارگان - جستجوی لغت در جدول جو

دینارگان
دیناری، پولی
تصویری از دینارگان
تصویر دینارگان
فرهنگ فارسی عمید
دینارگان
مرکب از دیل = زبان + بلمز = نمیداند، در ترکی بمعنی زبان نمیداند. (آنندراج). زبان نفهم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دینارگیس
تصویر دینارگیس
(دخترانه)
دارای مویی به رنگ طلا، دینار (یونانی) + گیس (فارسی)، نام زنی در منظومه ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
(عِ نامْ دَ /دِ)
مخفف دینارچیننده، کسی که دینار جمع کند و از روی زمین بچیند:
بدو گشت دینارچین دست سائل
وز آن شرم شد روی دینار پرچین،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گرگن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، که در 17 هزارگزی جنوب فلاورجان واقع و متصل براه لج به کرفشان و محلی است جلگه معتدل، دارای 1203تن سکنه، آب آن از زاینده رود و محصول آن غلات، برنج، صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)، و رجوع به دارکان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دیلمان بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان با 400 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
برگزیدگان. منتخبان:
خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت
نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرغا بخش ایذۀ شهرستان اهواز با 195 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دیناران، رجوع به دیناران شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
که دینار ازآن فروبارد، به مجاز نثارکننده دینار:
چه ابر با کف دیناربار توو چه گرد
چه بحر با دل پهناور تو و چه شمر،
فرخی،
اندر جهان سرای ندانیم کاندر آن
آثار نیست از کف دیناربار او،
فرخی،
لشکرگذار باشد دشمن شکار باشد
دیناربخش باشد دیناربار باشد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
شیاف دینارجون معرب دینارگون، (کتاب ثالث قانون بوعلی چ طهران ص 65)، دوای مرکبی است برنگ زر که در بیماری چشم بکار برند، (یادداشت مؤلف)، مرکب ینفع من امراض العین، انماسمی به لانه شبیه بلون الدینار، ای الذهب، (بحر الجواهر محمد بن یوسف طبیب هروی)
لغت نامه دهخدا
(عِ فَ / فِ کَ دَ / دِ)
دارندۀ دینار، غنی، مالدار:
زمانی بیاید که درویش زار
شود خوار بر چشم دیناردار،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ گَ دَ/ دِ)
مرکّب از: دینار + فشان، افشان، مخفف دینارافشاننده. که دینار افشاند. با بخشش:
در بزم درم باری و دینارفشانیست
در رزم مبارز شکر و شیرشکاریست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
از متن بیهقی چنین برمی آید که نام محلی بوده است نزدیک جیلم که نهر بزرگی بوده است مابین پیشاور و لاهور ممر آن از وسط شهر کشمیر و از آنجا بجبال کشمیر و سپس بصحرای پنجاب آید و آن یکی از پنج نهر عظیم پنجاب است. (از تعلیقات فیاض بر تاریخ بیهقی ص 533) : روز سه شنبه پنج روز مانده از محوم امیر بجیلم رسید و بر کران آب نزدیک دینارگونه فرود آمد و عارضه افتادش از نالانی و چهارده روز در آن بماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 543)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
دینارگون. همچون زر. برنگ دینار زرد
لغت نامه دهخدا
(دی)
نام کوهی و ناحیتی به هرسین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد در جنوب باختری شهرکرد واقع و کوهستانی است و مهمترین کوههای آن عبارتند از:
1 - کوه کره در باختر که بلندترین قلۀ آن به ارتفاع 3618 گز است، 2 - کوه اسبیان در شمال دهستان که در جهت خاور به باختر کشیده شده است در باختر به ارتفاع زردکوه بختیاری میرسد، 3 - کوه محمود که در جنوب آبادی چشمه خواجه واقع شده است، رودخانه های این دهستان همان شعبات رودخانه کوهرنگ است که از دامنه های جنوب خاوری زردکوه سرچشمه میگیرند، هوای دهستان معتدل و ییلاقی و آب قراء آن از چشمه و قنات و رودخانه های محلی تأمین میشود، محل ییلاق طوایف دینارانی اطراف ایزه و مالامیر میباشد این دهستان از 12 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن 1211 تن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد و در حدود 100 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان غاربخش ری شهرستان تهران، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دینارگون)
زرین. طلایی. به رنگ زر. به رنگ دینار. ذهبی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) :
تاک رز بینی شده دینارگون
پرنیان سبز او زنگارگون.
رودکی.
بعضی گفته اند که (کژدم) چند نوع است: سپید است... و ذهبی یعنی دینارگون. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سر او (نی را) بیالاید طلی کنند موی را دینارگون کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آفتاب دینارگون از مرحلۀ سنبله در کفۀمیزان استقامت یافت. (سندبادنامه ص 163)،
{{اسم مرکّب}} مرکبی است که در بیماریهای چشم بکار برند و رنگ آن برنگ دینار است. دینارجون. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دینارجون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مرکّب از: دینار + گانه، مزید مؤخر اتصاف و نسبت، سکۀ زر، دیناری: چون بنزدیک من آمد پیرزنی بود با عکازه ای اندر دست و جبۀ پشمین پوشیده گفتم: من این ؟ قالت من اﷲ. قلت الی این ؟ قالت الی اﷲ دینارگانه ای بود بر آوردم که بدو دهم دست اندر روی من بجنبانید. (کشف المحجوب هجویری ص 127)، رجوع به گانه شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد، 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ص 194)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیدارگاه
تصویر دیدارگاه
آپویتمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
دینارها به خواب اگر عددش بیش از چهار است، دلیل که او را کاری از کراهت رسد، یا سخنی شنود که او را از آن سخت آید، به قدر بسیاری و کمی دینار. اگر دینار معروف بود، آن چه گفتیم کمتر است. حضرت دانیال
اگر بیند که دینار به عدد پنج بود، دلیل که کاری نیکو و پسندیده کند. اگر بیند با او یک دینار بود نه بزرگ و نه کوچک، دلیل که سرای کوچک نو به وی برسد، از کسی معروف که آن دینار به وی بدهد. اگر با وی صد دینار بود، یا هزار دینار، دلیل بود که علمی اختیار کند که او را حاصل شود، لیکن عددش باید زوج باشد، نه فرد. اگر بیند دینار به کسی داد یا از وی ضایع گردید، او را علم به قدر آن ضایع شود. محمد بن سیرین
دیدن دینار، چون به عدد پنج بود، پنچ نماز است. اگر به عدد جفت است، دین پاک و علم با منفعت بود، اگر به عدد فرداست، به خلاف این است. اگر بیند دینارها به کسی داد یا ضایع شد، یا دزدیدند این جمله، دلیل بر زوال غم واندوه کند و اگر از یک دینار تا چهار بستاند یا کسی به وی دهد دلیل بر عز و جاه و رفعت است، از قبل زنان.
دینار نیکو به خواب دیدن دین است و راه راست، خاصه که بر وی صورت نکرده باشد، چون دینار خلفاء بیند و دینار بد که بر وی صورت کرده است بی دینی و راه کج بود و بدره دینار مال بسیار است. اگر کسی بیند که یک دینار داشت و بر یک رویش صورت بود، از بت و بر روی دیگر، نام خدای تعالی، دلیل که اگر مسلمان است مرتد و اگر کافر است مسلمان شود.
اگر بیند یک دینار ببافت یا کسی به او داد، دلیل که او را فرزندی آید. اگر بیند دینار از وی ضایع شد، دلیل که ازجهت فرزند او رامصیبت رسد. اگر بیند دینار بسیار داشت، رنجی به او رسد. معبران گویند دینار به خواب دیدن، دلیل بر گذاردن امانات است. اگر در کف خویش پنج دینار بیند، دلیل که پنج نماز بجا آورد. اگر بیند از آن پنج دینار دو دینار ضایع شد، دلیل که از نماز چندی بجای آورد و قیاس کمتر و بیشتر هم بر این قیاس بود. اگر بیند دینارهای بسیار یافت و به جای محکم گذاشت، دلیل که امانت مسلمانان نگاهدارد، خاصه نمازها. اگر بیند که دینارها همی زد، دلیل است در میان مردمان امر معروف کند و امانت گذارد. اگر بیند یک دینار بیافت، دلیل که بر وی قباله نویسند و دوزند از بهر امانت که بدو سپارند و بسیار است که در خواب دینار یابند و به بیداری همان باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب