جدول جو
جدول جو

معنی دیمسکان - جستجوی لغت در جدول جو

دیمسکان(مِ)
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان با 60 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان با 310 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مشکان. نام قریه ای به فیروزآباد فارس و قریه ای به اصطخر و قریه ای به همدان نزدیک رودآور. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مشکان شود
لغت نامه دهخدا
از دیه های رستاق کوزدر است به قم. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 500 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
همراز و محرم و متفق. معتمد. (ناظم الاطباء). و رجوع به دمساز شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستان های یازده گانه بخش برازجان از شهرستان بوشهر است، حدود مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال، ارتفاعات مله خشتی و جمیله، از خاور، کوه بزپر و سرمشهد، از باختر دهستان حومه برازجان، از جنوب ارتفاعات هفت مله و دهستان سمل است، محلی کوهستانی است، این دهستان تقریباً در شمال خاور بخش واقع گردیده و هوای آن گرم و نسبتاً ملایم است، آب مشروب و زراعتی آن از چشمه سارها و چاه تأمین میشود، محصولات آن عبارتند از: غلات، خرما، مرکبات و بادام وشغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی آنان قالی و گلیم بافی است، این دهستان از 7 آبادی تشکیل شده و مرکز دهستان قریۀ باغ تاج است، و جمعیت آن در حدود 1500 تن می باشد، قراء مهم آن عبارتند از: نارستان، رودفاریاب و چم غاری، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهری است به فارس از کورۀ اردشیر خرّه. (معجم البلدان). نام ولایتی است از ملک فارس. (برهان). رجوع به صمکان و سیمکان شود
لغت نامه دهخدا
از رستاق ساوه و جزستان قم. (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کاخک بخش جویمند شهرستان گنابادبا 1069 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان شیراز با 290 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ مِ)
نام یکی از قراء بحرین، و از آنجاست احمد بن الحسن بن علی دمستانی. (یادداشت مؤلف). قریه ای است پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مغرب منامه. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
ده کوچکی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع در96 هزارگزی شمال میناب و سه هزارگزی خاور راه مالرومیناب - گلاشکرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ مُ)
رجل دحمسان، مرد گندم گون درشت فربه. (منتهی الارب). دحمس. دحسمانی، احمق. (منتهی الارب) ، دحسان. (مهذب الاسماء). سیاه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(دُ مَ)
دهی است از بخش لردگان شهرستان شهر کرد. واقع در 35هزارگزی لردگان. دارای 345 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِ یْ رِ)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس با 259 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ مِ)
قریه ای است در نزدیکی شهرزور و فاصله میان این دو محل نه فرسخ است. دیالمه در حمله های خود در این مکان اردو می زدند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ مِ / مْ سِ)
مرکّب از: دیلم + ستان، پسوند مکان، مکان دیلمها. سرزمین دیلم ها. رجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو ص 14 و دیلم شود
لغت نامه دهخدا
(قُدْ دَ)
دیوستانیده. دیو بخوریده. دیوانه و مجنون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بیابان ومسکن دیوان، گردباد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ناحیۀ سراوان کرمان، (جغرافیای سیاسی کرمان ص 98)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بیعانه. (منتهی الارب). عربون. ج، مساکین. (اقرب الموارد). عربان. (المعرب جوالیقی ص 232). ربون. پیش مزد. پیش بها. بخشی از بها که از پیش دهند
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوستان
تصویر دیوستان
محل اقامت دیوان دیو کده دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمسان
تصویر دمسان
همراز و محرم و متفق و معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکان
تصویر مسکان
پیش بها ربون پیشمزد
فرهنگ لغت هوشیار