جدول جو
جدول جو

معنی دیماسی - جستجوی لغت در جدول جو

دیماسی(دَ / دی)
منسوب است به دیماس که موضعی است در عسقلان و ابوالحسن دیماسی از آنجاست. (ازمعجم البلدان). سمعانی در الانساب گوید منسوب است به دیماس که بمعنی حمام است و این انتساب حمامی بودن را میرساند. (از انساب سمعانی). رجوع به دیماس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دامادی
تصویر دامادی
داماد شدن، زن گرفتن، داماد کسی بودن، شوهری دختر یا خواهر کسی، (صفت نسبی، منسوب به داماد) مربوط و مخصوص داماد مثلاً کت و شلوار دامادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیپلماسی
تصویر دیپلماسی
شیوه ها و فنون سیاسی برای ارتباط با کشورهای دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیماس
تصویر دیماس
گودال زیرزمینی، حمام، قبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، قابل رؤیت، دیدنی، درخور دیدن، برای مثال مردم ز راه علم بود مردم / نه ز این تن مصور دیداری (ناصرخسرو - ۴۸۹)، کنایه از زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
مناسب یا مخصوص نصب به دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیاطی
تصویر دمیاطی
نوعی پارچۀ گران بها و لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیباجی
تصویر دیباجی
دیباگر، دیباباف، دیبافروش
فرهنگ فارسی عمید
بخار سوخته راگویند که از برق بهم میرسد و برجاها میخورد سوختۀ آن سیماب را منعقد گرداند و بعضی گویند دیماطی نوعی از سنگ است که در دریا میباشد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب است به دیمس که قریه ای است از قرای بخارا. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
یکی از شاگردان پولس که بصفت غیرت موصوف و با او بکار مشغول بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ترجمه توضیح باشد که از واضح شدن و ظاهر گردیدن است، (برهان)، مؤلف انجمن آرا نویسد بدین معنی در کتب عرب و عجم ندیده ام و اصل این لغت عربی است و در اصل پارسی نیست
لغت نامه دهخدا
(دَ /دی)
زندانی است که حجاج در واسط ساخته بوده است. (از معجم البلدان). نام زندان حجاج بن یوسف جهت تاریکی آن. (منتهی الارب). محبس حجاج. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دی)
شهری در نزدیکی دمشق. (از اقرب الموارد). یاقوت می نویسد موضعی است در وسط عسقلان مکانی است مرتفع و مشرف برعسقلان نزدیک مسجد جامع و ابوالحسن محمد بن عمر بن عبدالعزیز دیماسی بدان منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خانه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خانه زیر زمین چه خانه حیوانات چه خانه حمام، سمج تاریک. (منتهی الارب). لانۀ وحوش و گودال زیرزمین وجای تاریک که روشنی بدانجا نرسد. (از اقرب الموارد) ، گلخن حمام. (از منتهی الارب). حمام. (از اقرب الموارد). گرمابه. (مهذب الاسماء) (دهار). ج، دمامیس مثل قیراط و قراریط و ان فتحت الدال فجمعه دیامیس مثل شیطان و شیاطین. (منتهی الارب). مؤلف در ذیل کلمه تیماس احتمال داده اند که دیماس و تیماس یکی تعریب و یا تصحیف دیگری باشد. رجوع به تیماس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمائی
تصویر پیمائی
عمل پیماینده، آسمان پیمائی، باد پیمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیماس
تصویر دیماس
گودال زیر زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
قرار دادی
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامادی
تصویر دامادی
ازدواج زناشویی نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامیس
تصویر دیامیس
جمع دیماس، خانه ها گلخن ها گرمابه ها
فرهنگ لغت هوشیار
دیبایی دیبا فروش منسوب به دیباج. آنکه دیبا و حریر بافد، آنچه که از دیبا و حریر بافته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل رهبری و مذاکرات بین ملتها بمنظور حصول که مورد رضایت متقابل همگان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
سزاوار تماشا، در خور نظاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانسی
تصویر دیوانسی
میل و خواهش بیقاعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
منسوب بدیوان درباری و دربار پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیواری
تصویر دیواری
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانی
تصویر دیوانی
هندسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، آوو
فرهنگ واژه فارسی سره