جدول جو
جدول جو

معنی دیلماج - جستجوی لغت در جدول جو

دیلماج
مترجم، کسی که سخنی را از زبانی بزبان دیگر ترجمه کند
تصویری از دیلماج
تصویر دیلماج
فرهنگ لغت هوشیار
دیلماج
((دِ))
مترجم
تصویری از دیلماج
تصویر دیلماج
فرهنگ فارسی معین
دیلماج
مترجم، ترجمان، کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند
تصویری از دیلماج
تصویر دیلماج
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیدمان
تصویر دیدمان
تیوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیپلمات
تصویر دیپلمات
آنکه از امور سیاسی مطلع است، شغل سیاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیپلمات
تصویر دیپلمات
((لُ))
سیاستمدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیپلمات
تصویر دیپلمات
کسی که عهده دار شغلی در زمینۀ رابطۀ سیاسی با کشورهای دیگر است
فرهنگ فارسی عمید
ترکی اشکنه از خو راک ها نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد اماج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلماء
تصویر دلماء
مونث ادلم: سخت سیاه، واپسین شب ماه مهی (قمری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیماس
تصویر دیماس
گودال زیر زمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیلمی
تصویر دیلمی
منسوب به دیلم از مردم دیلم جمع دیالمه (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیلمک
تصویر دیلمک
شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیلاق
تصویر دیلاق
قد بلند، بی قابلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیلما
تصویر آیلما
(دخترانه)
تاب ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
پارچه ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
دولمه دلمه پارسی است خوراکی که در برگ مو یا درون با تنگان پیچند و پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
پوست بز که آنرا دباغی کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاج
تصویر ایلاج
آوردن در آوردن شب. یا ایلاج نهار. آوردن روز. داخل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیلاج
تصویر لیلاج
نماد قمارباز چیره دست، دراصل شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت حدود ۳۶۰ قمری) شطرنج باز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی می زیست و کتاب منصوبات الشطرنج را تالیف کرد، گویند تمام هستی خود را در قمار از دست داد، لجلاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیلمک
تصویر دیلمک
رتیل، جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیماس
تصویر دیماس
گودال زیرزمینی، حمام، قبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلماج
تصویر بلماج
نوعی آش آرد، اماج، آش رقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یلمان
تصویر یلمان
قسمت برندۀ تیغ، لبۀ تیغ، ضرب شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
پوست دباغی شدۀ بز، پرنداخ، پرانداخ، اپرنداخ، پرندخ، ساختیان، کوزکانی، سختیان، گوزگانی، لکا
فرهنگ فارسی عمید
یونانی چشمه زندگی این لغت یونانی است و معنی آن چشمه زندگانی باشد وآن را منجمان فارس کد بانو گویند و آن دلیل جسم مولود است باصطلاح منجمین چنانکه کد خدا دلیل روح بود و کیفیت و کمیت عمر مولود را از این دو دلیل استخراج کنند باصطلاح منجمان دلیل عمر و این یونانی است. رشیدی حسابی است منجمان را که بدان دلیل عمر راشناسند و مجازا زایچه مولود را نیز گویند. بگفته بوریحان هیلاج را ازپنج حجای جویند: نخستین خداوند نوبت روز یا شب دوم قمر بروزو شمس به شب سوم درجه طالع چهار سهم السعاده پنجم جزو اجتماع و یا استقبال که پیش از تولد واقع شده باشد یکی از این امور پنجگانه را وقتی هیلاج نامند که باشرائط مخصوصی که در کتب نجوم مقرر است جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پیامبر، راهنما پیغمبر راهنما. توضیح درفارسی بضرورت به سکون لام آمده: هریک عجمی ولی لغزگوی یلواج شناس تنگری جوی. (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاج
تصویر ایلاج
در آوردن، داخل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلماج
تصویر بلماج
((بُ لْ یا لَ))
نوعی از کاچی که آش بی گوشت رقیق آبکی باشد، اماج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیماج
تصویر تیماج
پوست بز دباغی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیلاق
تصویر دیلاق
((دِ))
قد بلند، مجازاً بی قابلیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
دیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیلاج
تصویر لیلاج
((لِ))
کسی که در قمار چیره دست است. قمارباز ماهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیلاج
تصویر هیلاج
((هَ))
زایچه مولود، حسابی که ستاره شناسان توسط آن به احوال فرد و کمیّت عمر او پی می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یلمان
تصویر یلمان
((یَ))
لبه تیغ، ضرب شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیباج
تصویر دیباج
پارچۀ ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید