جدول جو
جدول جو

معنی دیلاغ - جستجوی لغت در جدول جو

دیلاغ(دَ)
نوعی شتر. (یادداشت مؤلف) ، دیلاق. (در تداول عامه) بالای بلند و نامطبوع. بالای بسیار بلند و سخت بلند و لاغر. بمزاح و تحقیر قدبلند. قدبلند نامطبوع. شیظم. سخت دراز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیلاق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولاغ
تصویر دولاغ
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، چقشور، چاخچور
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
آب آشامانیدن سگ در ظرف و درآمدن سر او در آن، آب خورانیدن سگ را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جوراب مانندی که همه پا از انگشتان تا کمر را می پوشاند و چاقچور نیز گویند و بیشتر زنان پوشند، (ناظم الاطباء)، چاقچور (از دو + لاغ، به معنی شاخه) : چادر دولاغ کردن، پوشیدن چادر وچاقچور، (یادداشت مؤلف)، در آذربایجان پاپیچی را گویند با حدود چهارانگشت عرض از پارچه یا پشم
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قدبلند. دیلاغ. رجوع به دیلاغ شود
لغت نامه دهخدا
میلغ، میلغه، رجوع به میلغ شود
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لا)
دلاق. تلاق. چوچوله. بظر. بظاره. قنب. بیظر. قرن. فنج. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کاسۀ گدایان. (ناظم الاطباء). کاسۀ گدایان که یلاق نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 444)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ / وِ دَ)
از ترکی دوه به معنی شتر، و دیلاغ به معنی بلند بالاست سخت بلند و بی اندام. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیلاق
تصویر دیلاق
قد بلند، بی قابلیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیلاق
تصویر دیلاق
((دِ))
قد بلند، مجازاً بی قابلیت
فرهنگ فارسی معین
بلندقامت، دراز، قددراز
متضاد: خپله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چنگک
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند کم دنبه
فرهنگ گویش مازندرانی