- دیشگری
- چای قند پهلو، دشلمه
معنی دیشگری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اپراسیون
جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان
کس دیگر، شخص دیگر
Otherness
инаковость
Andersartigkeit
іншість
inność
alteridade
alterità
alteridad
altérité
andersheid
keberbedaan
آخريّةٌ
अन्यता
אַחֶרֶת
başkalık
utofauti
ความเป็นอื่น
ভিন্নতা
آداب گری
بصری، آوو
جمع، ریاضی، ریاضیات، حساب
عدل، احقاق، عدالت
بیماری مسری ناشی از زهر باسیلی موسوم به باسیل لوفلر، از علائم آن تولید غشا کاذب در حلق و حنجره و قصبه الریه است
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
سزاوار تماشا، در خور نظاره