دیوار. (برهان) (ناظم الاطباء). و جنگ کرد بسیار بدر ارگ و کشتن کرد فراوانی بدر شارستان در کرکوی عاقبت بستد و ارگ را و قلعۀ زورین را بعد از آن دیوال آن را ببرید. (تاریخ سیستان ص 384). رجوع به دیوار شود
دیوار. (برهان) (ناظم الاطباء). و جنگ کرد بسیار بدر ارگ و کشتن کرد فراوانی بدر شارستان در کرکوی عاقبت بستد و ارگ را و قلعۀ زورین را بعد از آن دیوال آن را ببرید. (تاریخ سیستان ص 384). رجوع به دیوار شود
سالخورده، کهن، دیرساله، کنایه از معمر و کلان سال، دیرینه دور، دیرینه بود و دیرینه روز، (آنندراج)، کهن سال، کهنه، قدیم: چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ نالۀ وا اسعداه زود برآمد، خاقانی، جهان پادشا چون شود دیرسال پرستنده را زو بگیرد ملال، نظامی، بفرمود آن آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زگال، نظامی، - از دیرسال، از سالها پیش، از سالهای گذشته و دور، از سالهای بسیار: بدو گفت موبد که از پورزال سخن هست بسیار از دیرسال، فردوسی، - پردۀ دیرسال، کنایه از آسمان، (برهان) : ز نیرنگ این پردۀ دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیال، نظامی، - دیر سالها، سالهای بسیار، روزگارها: و آن حال تاریخی است چنانکه دیر سالها مدروس نگردد، (تاریخ بیهقی ص 72)، ، (پردۀ ...)، نام پرده ای است ازپرده های موسیقی، (یادداشت مؤلف)، (برهان) : مغنی درین پردۀ دیرسال نوایی برانگیز و با او بنال، نظامی
سالخورده، کهن، دیرساله، کنایه از معمر و کلان سال، دیرینه دور، دیرینه بود و دیرینه روز، (آنندراج)، کهن سال، کهنه، قدیم: چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ نالۀ وا اسعداه زود برآمد، خاقانی، جهان پادشا چون شود دیرسال پرستنده را زو بگیرد ملال، نظامی، بفرمود آن آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زگال، نظامی، - از دیرسال، از سالها پیش، از سالهای گذشته و دور، از سالهای بسیار: بدو گفت موبد که از پورزال سخن هست بسیار از دیرسال، فردوسی، - پردۀ دیرسال، کنایه از آسمان، (برهان) : ز نیرنگ این پردۀ دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیال، نظامی، - دیر سالها، سالهای بسیار، روزگارها: و آن حال تاریخی است چنانکه دیر سالها مدروس نگردد، (تاریخ بیهقی ص 72)، ، (پردۀ ...)، نام پرده ای است ازپرده های موسیقی، (یادداشت مؤلف)، (برهان) : مغنی درین پردۀ دیرسال نوایی برانگیز و با او بنال، نظامی
کوکب سیاره. (ناظم الاطباء). به معنی کواکب سیاره است که زحل و عطارد و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و قمر باشد. (برهان) (آنندراج) ، بزرگترین موجه از موجه های دریا. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
کوکب سیاره. (ناظم الاطباء). به معنی کواکب سیاره است که زحل و عطارد و مشتری و مریخ و آفتاب و زهره و قمر باشد. (برهان) (آنندراج) ، بزرگترین موجه از موجه های دریا. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
جناح لشکر. (ناظم الاطباء). پرۀ فوج. (آنندراج) : لشکری منهزم از راکب او چون نشود که ز شوخی همه جا فوجی از او بسته یسال. سنجر کاشی (از آنندراج). ز برلاس و ارلاس و بیشش شمار نمودند چندین یسال از یسار. هاتفی (از تیمورنامه). ، جمعیت و اجتماع. (ناظم الاطباء) تاجی که از گل و ریاحین سازند و در روزهای جشن و عید بر سر نهند. (برهان) (ناظم الاطباء). تاجی باشد که در روز عشرت بر سر نهند. (فرهنگ اوبهی). اما کلمه دگرگون شدۀ بساک است به معنی تاج از گل و ریحان. مصحف بساک است. (یادداشت مؤلف)
جناح لشکر. (ناظم الاطباء). پرۀ فوج. (آنندراج) : لشکری منهزم از راکب او چون نشود که ز شوخی همه جا فوجی از او بسته یسال. سنجر کاشی (از آنندراج). ز برلاس و ارلاس و بیشش شمار نمودند چندین یسال از یسار. هاتفی (از تیمورنامه). ، جمعیت و اجتماع. (ناظم الاطباء) تاجی که از گل و ریاحین سازند و در روزهای جشن و عید بر سر نهند. (برهان) (ناظم الاطباء). تاجی باشد که در روز عشرت بر سر نهند. (فرهنگ اوبهی). اما کلمه دگرگون شدۀ بساک است به معنی تاج از گل و ریحان. مصحف بساک است. (یادداشت مؤلف)
جداری که در اطراف خانه زمین باغ و غیره بنا کنند به جهت محصور کردن و حفاظت آن آنچه از خشت آجر گل سنگ شاخه های درخت و جز آنها در اطراف محوطه (خانه باغ زمین و غیره) بنا کنند. یا دیوار خانه وروزن شدن خراب شدن خانه یا دیوار کوتاه دیدن عاجز وزبون دیدن
جداری که در اطراف خانه زمین باغ و غیره بنا کنند به جهت محصور کردن و حفاظت آن آنچه از خشت آجر گل سنگ شاخه های درخت و جز آنها در اطراف محوطه (خانه باغ زمین و غیره) بنا کنند. یا دیوار خانه وروزن شدن خراب شدن خانه یا دیوار کوتاه دیدن عاجز وزبون دیدن