- دیداری
- بصری، آوو
معنی دیداری - جستجوی لغت در جدول جو
- دیداری
- سزاوار تماشا، در خور نظاره
- دیداری
- بصری، قابل رؤیت، دیدنی، درخور دیدن،
برای مثال مردم ز راه علم بود مردم / نه ز این تن مصور دیداری ، کنایه از زیبا(ناصرخسرو - ۴۸۹)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و چگونگی پدیدار وضوح
تسلی، تسلیت
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
حالت و چگونگی دلدار، معشوقگی، معشوق بودن
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
تدین، تدین به دین اسلام، تقوی زهد
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
عمل و شغل دهدار
مناسب یا مخصوص نصب به دیوار
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
دلبری، معشوق و محبوب بودن، دلنوازی، دلجویی، تسلی، دلیری، دلاوری، شجاعت
تسلی دادن، غم، خواری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
Awakening, Wakefulness
Religiosity, Religiousness
пробуждение , бодрствование
религиозность
Erwachen, Wachsamkeit
Religiosität
пробудження , неспання
релігійність
przebudzenie, czuwanie
religijność
醒来 , 清醒
despertar, vigília
religiosidade
risveglio, veglia
religiosità
despertar, vigilia
religiosidad
religiosité