- دیداء
- تند دویدن با شتاب دویدن
معنی دیداء - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیارت، قرار، جلسه
بیابان بیابان، جمع بیداوات
دندان ریخته: زن، ریگ توده، پیراشتر: ماده، مونث ادرد زنی که دندانهایش ریخته باشد
خوی، عادت، روش
نگاه کردن، نگریستن، مشاهده نظر
دراز گردن: زن
قوت دادن، یاری دادن
دیدن، رؤیت، ملاقات، روی نمودن،
کنایه از روی و رخسار، کنایه از چشم و قوۀ بینایی
دیدار آمدن: پدیدار شدن، آشکار شدن،برای مثال دیودل باشیم و برپاشیم جان / کآن پری دیدار دیدار آمده ست (خاقانی - ۵۱۵)
دیدار کردن: ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
کنایه از روی و رخسار، کنایه از چشم و قوۀ بینایی
دیدار آمدن: پدیدار شدن، آشکار شدن،
دیدار کردن: ملاقات کردن، یکدیگر را دیدن
دراز گردن زن، نرم و نازک، نابرنا نابالنده، اسپ دراز، خوش اندام، بچه سوسمار
برابر، مقابل، پایان
دیدن، رؤیت، چهره، سیما، بصیرت، بینایی، پدیدار، مریی، نظارت، مصلحت
خوی، عادت، روش