جدول جو
جدول جو

معنی دیجور - جستجوی لغت در جدول جو

دیجور
بسیار تاریک، برای مثال من دانم و دردمند بیدار / آهنگ شب دراز دیجور (سعدی۲ - ۴۵۴)، شب تاریک، تیره رنگ مایل به سیاهی، خاک تیره، خاکستر
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
فرهنگ فارسی عمید
دیجور
(دَ)
خاک. (منتهی الارب). مطلق خاک. (از تاج العروس). خاک تیرۀمایل به سیاهی چون خاکستر. (از اقرب الموارد). اسوددیجور، سیاه برنگ خاکستر. (از اقرب الموارد) ، نیک مایل بسیاهی. (منتهی الارب). تیره رنگ مایل بسیاهی. (منتهی الارب) (از شرح قاموس) ، نیک تاریک. (منتهی الارب) ، انبوه از نبات خشک (و الیاء زائده). (منتهی الارب). نیک تاریک از گیاه خشک شده بسبب سیاهی آن. (از اقرب الموارد) ، تاریکی. (منتهی الارب). ظلمت. (تاج العروس). ظلام. دیمه دیجور، باران سیاه. (اقرب الموارد). لیل دیجور و لیله دیجور، شب تاریک. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
دیجور
شبی را گویند که بغایت سیاه و تاریک باشد، (برهان)، شب تاریک، (آنندراج)، صاحب غیاث اللغات گوید در سراج نوشته که دیجور بمعنی تاریک مرکب از دیج است که امالۀ داج باشد و لفظ ’ور’ نسبت چنانکه در گنجور و رنجور ومزدور، مگر بر این تقدیر بکسر اول باشد اگرچه داج در عربی بمعنی سیاهی شب است، (از غیاث)، شبی نیک تاریک، (دهار)، شب تاریک، (شرفنامۀ منیری) :
آخر ای آفتاب روز افزون
کی دمد صبح این شب دیجور،
مسعودسعد،
چو پاسی از شب دیجور بگذشت
از آن در شاه دل رنجور بگذشت،
نظامی،
چو دیدم که هنجار او دور بود
شب از جمله شبهای دیجور بود،
نظامی،
ناامیدانیم امیدی رسد
در شب دیجور خورشیدی رسد،
مولوی،
میان خواب و بیداری توانی فرق کرد آنگه
که چون سعدی بتنهایی شب دیجور بنشینی،
سعدی،
من دانم و دردمند بیدار
آهنگ شب دراز دیجور،
سعدی،
شب ما روز نباشد مگر آنگاه که تو
از شبستان بدرآیی چو صباح از دیجور،
سعدی،
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده ست
وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده ست،
حافظ،
بوقت صبح شود از هریسه ات پیدا
که کفچه نیک زدی یا نه در شب دیجور،
بسحاق اطعمه،
، شب بیست و هفتم از هرماه، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دیجور
تاریکی شب، بمعنی شب دراز و بسیار تاریک
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
فرهنگ لغت هوشیار
دیجور
((دَ))
سیاه، تاریک
تصویری از دیجور
تصویر دیجور
فرهنگ فارسی معین
دیجور
تاریک، تیره، سیاه
متضاد: روشن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شب دیجور
تصویر شب دیجور
شب دراز و بسیار تاریک
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
شب تاریک. (منتهی الارب) : لیله دیجوج، شب تاریک. ج، دیاجیج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(؟ یْ یو)
قریه ای از قرای فارس در رامهرمز. نام دیگر آن ’اوریا’ است که در نیم فرسخی مشرقی رامهرمز است و معروف است که قبر حضرت اوریا در این قریه است و در تفاسیر و تواریخ قصۀ حضرت اوریا و حضرت داود مسطور است و مؤلف فارسنامۀ ناصری در سال 1293 هجری قمری باتفاق سلطان اویس میرزا قاجار به این ده رفته و مکرر بزیارت قبر حضرت اوریا موفق شده است. (از فارسنامۀ ناصری ص 216)
لغت نامه دهخدا
(؟یْ یو)
کس، ما به دیور، نیست در آن کسی. (ناظم الاطباء). و رجوع به دیار شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ظاهراً تخفیف یافتۀ غیرصحیح کلمه کدیور است که صاحب خانه و سرای را گویند. (برهان) (آنندراج). مالک خانه و خداوند خانه (ناظم الاطباء). صاحب خانه. (جهانگیری) ، بهندی برادر کوچک شوهر باشد. (برهان) (از آنندراج). بهندی برادر نسبی و برادر کوچک شوهر زن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کناره و لب رودخانه، صعوه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام ناحیه ای است از اعمال جزیره ابن عمر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نْ وَ)
متدین. صاحب دین. مؤمن. دیندار. دینی. متشرع:
هر آن دینور کو نه بردین بود
ز یزدان و از منش نفرین بود.
فردوسی.
یکی دینور بود یزدان پرست
که هرگز نبردی به بیداد دست.
فردوسی.
بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای
من تا به سی پدر همه دیندار و دینورم.
سوزنی.
دینور نه و ریاست کرده به دینور
کیش مغان و دعوت خورده بدامغان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
شهری از توابع جبل است که نزدیک قرمیسین (خرمیسین) میباشد. مردم بسیاری منسوب به آنجا میباشند. فاصله آن تا همدان بیست و چند فرسخ وتا شهرزور چهار منزل است وسعت آن به اندازه دو ثلث همدان است میوه ها و کشتزارها و آبهای فراوان دارد و اهالی آنجا از اهالی همدان سخاوتمندترند از جمله منسوبین به این شهر عبدالله بن وهب بن بشر بن صالح بن حمدان ابومحمد دینوری است. (معجم البلدان). بنا بگفتۀ دائره المعارف اسلام تأسیس شهر دینور که در مآخذ سریانی دینهور آمده است به دورۀ قبل از اسلام بر میگردد. این شهر در زمان عمر خلیفۀ دوم از آبادترین شهرهای اقلیم همدان بشمار می آمده است. در واقعۀ نهاوند حدود (21 هجری قمری / 642 میلادی) این شهر تسلیم مسلمانان شد و در زمان معاویه بنام ماه الکوفه گردید همانند نهاوندکه معروف به ماه البصره بود. (از دائره المعارف اسلام). لسترنج نویسد در حدود بیست و پنج میلی مغرب کنگاور خرابه های دینور واقع است که در قرن چهارم هجری پایتخت سلسلۀ مستقل کوچکی بود بنام حسنویه (متوفی 369هجری قمری / 979 میلادی) رئیس طایفۀ کردانی که بر آن ناحیه مدت 50 سال تسلط و فرمانروایی داشتند. وقتی که مسلمین ایران را فتح کردند دینور را ماه الکوفه خواندند زیرا (چنانکه یعقوبی نقل میکند) عایدات آنجا به عطا و مستمریهای اهل کوفه اختصاص یافته بود و این اسم مدت زمانی بر آن شهر و نواحی آن اطلاق میگردید ابن حوقل در قرن چهارم دینور را به اندازه یک سوم همدان و اهل آنجا را فهمیده تر از اهل همدان معرفی میکند و مقدسی علاوه بر این گوید بازارهای خوب دارد و باغها از هر طرف آن را در برگرفته است و مسجد جامع آنجا که ازبناهای حسنویه است در بازار واقع است و بر فراز منبر آن گنبد و مقصوره ای است که بهتر از آن ندیده ام. وقتی که حمدالله مستوفی در قرن هفتم کتاب خود را مینوشته دینور هنوز شهری مسکون بوده و هوایی معتدل داشته و آبش فراوان و گندم و انگور آن بسیار بوده است و شایدخرابی کنونی آن بعد از حملۀ امیر تیمور باشد زیرا بگفتۀ شرف الدین علی یزدی امیر تیمور ساخلویی از لشکریان خود در آنجا مستقر کرد. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 204). بنای شهر دینور از دورۀ سلوکیان یا پیش از آن است در اینجا نیز مانند کنگاور مهاجرنشین یونانی دایر بود، در حفاریهای جدید حوضچه ای سنگی کشف شده است که با مجسمه های سیلنوس و ساتیرها تزیین شده است و از اینجا میتوان احتمال داد که پرستش دیونوس بوسیلۀ یونانیان به این محل راه یافته بوده است. دینور بلافاصله پس از جنگ نهاوند به اعراب تسلیم شد (21هجری قمری). در زمان معاویه نامش به ماه الکوفه تبدیل شد. در دورۀ امویان و عباسیان دینور بسیار آباد بود. آشفتگیهای سالهای آخر خلافت مقتدر (فوت 320 هجری قمری) سبب خرابی موقت آن شد. مرداویج آن را تصرف کرد (319هجری قمری) و در وقایع بعد چند هزار نفر از مردم شهر (7000 تا 25000) از میان رفتند. حسنویه (فوت 369هجری قمری) از امرای کرد این ناحیه دولت کوچکی مستقلی تشکیل داد که پایتخت آن دینور بود. امیر تیمور شهر را بکلی ویران کرد. (دائره المعارف فارسی). و رجوع به جغرافی غرب ایران، فهرست اعلام اخبارالدوله السلجوقیه ص 100، تاریخ گزیده فهرست اعلام، تاریخ جهانگشای ج 2 ص 33، ابن اثیر ج 3 ص 7، تاریخ بیهقی ص 38، مرآت البلدان ج 4 ص 207، عیون الاخبار ج 4 ص 36، تاریخ سیستان ص 234، نزهه القلوب ص 107 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 255، 2547 شود
نام رودخانه ای است در بخش صحنۀ کرمانشاهان این رودخانه از کوههای باختری کندوله شمالی سرتخت و بخش سنقر و کوههای دهستان خدابنده لو سرچشمه گرفته در آبادی میان راهان یکی شده وارد تنگ دینور میشود طول تنگ دینور در حدود 12 هزار گز است این رود در 4 هزارگزی شمال خاوری بیستون در اراضی نادرآباد برودخانه گاماسیاب متصل میشود. شعبات رود دینور عبارتند از: رود خانه کندوله، ارمنی جان، رود خانه شاهپورآباد، سرتخت، رود خانه جامیشان، رود خانه کنگرشاه. رود خانه مله ماس. رود خانه تینمو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان است. قراء دهستان در طول دره های جامیشان، شاهپورآباد، ارمنی جان و کندوله واقع است مرتفعترین کوه در قسمت مرتفع مرکزی دهستان کوه زرین کوه است با ارتفاع قلۀ 2517 متر در صورتی که ارتفاع آبادی میان راهان 1351 متر است. دهستان دینور از 58 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2400 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
آسمان و فلک و چرخ. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لیجور
تصویر لیجور
کناره و لب رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار