دیفرو جاس دیفروغس یونانی گدازه، ارشاد (مرقشیشا حجر النور) جسمی است که پس از ذوب مس و طلا و نقره در ته کوره یا بوته باقی ماند، گلی است که سابقا از جزیره قبرس آنرا می آورند مرقشیشای معدنی
دیفرو جاس دیفروغس یونانی گدازه، ارشاد (مرقشیشا حجر النور) جسمی است که پس از ذوب مس و طلا و نقره در ته کوره یا بوته باقی ماند، گلی است که سابقا از جزیره قبرس آنرا می آورند مرقشیشای معدنی
محرف دیفروغس، (یادداشت مؤلف)، بلغت یونانی نوعی از مرقشیشا است و آن معدنی و غیرمعدنی میباشد و معدنی گلی باشد بسیار سخت و صلب مانند سنگ و آن را از جزیره قبرس از درون چاهی بر می آورند و غیرمعدنی را ازمس و نقره و طلا میگیرند و آن چنان است که چون طلا و نقره و مس را گدازند قدری آب بر آن ریزند و از بوته برآورند ثفلی که در ته بوته باشد و بماند مرقشیشاست، و آن را دیفروجس بحذف الف نیز گفته اند، چون آن را سحق کنند و بر موی غلیظ افشانند رقیق و نرم گرداند، (برهان) (آنندراج)، دیفروجاس و دیرجاس هم خوانند و آن سه نوع است یکنوع معدنی ... دیگر ثفلی است که از مس گیرند ... سوم مرقشیشا است که میسوزانند، (از اختیارات بدیعی)، جسمی طلایی رنگ معدنی که عبارت است از سولفور آهن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 164 و تحفۀ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود
محرف دیفروغس، (یادداشت مؤلف)، بلغت یونانی نوعی از مرقشیشا است و آن معدنی و غیرمعدنی میباشد و معدنی گلی باشد بسیار سخت و صلب مانند سنگ و آن را از جزیره قبرس از درون چاهی بر می آورند و غیرمعدنی را ازمس و نقره و طلا میگیرند و آن چنان است که چون طلا و نقره و مس را گدازند قدری آب بر آن ریزند و از بوته برآورند ثفلی که در ته بوته باشد و بماند مرقشیشاست، و آن را دیفروجس بحذف الف نیز گفته اند، چون آن را سحق کنند و بر موی غلیظ افشانند رقیق و نرم گرداند، (برهان) (آنندراج)، دیفروجاس و دیرجاس هم خوانند و آن سه نوع است یکنوع معدنی ... دیگر ثفلی است که از مس گیرند ... سوم مرقشیشا است که میسوزانند، (از اختیارات بدیعی)، جسمی طلایی رنگ معدنی که عبارت است از سولفور آهن، (ناظم الاطباء)، و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 164 و تحفۀ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود
مجمع الجزایر (اصل آن در سانسکریت (دیوپا) ست). جمع معدول از کلمه هندی، دیب، دیپا، بمعنی جزیره و جات کلمه هندی بمعنی قوم، گروه، گنگ بار و چون مطلق گویند مراد مجمعالجزایر هند است که آخر آن سرندیب (سیلان) است. (یادداشت مؤلف) : و آخر هذه الجزائر سرندیب فی بحر هند و هی رأس هذه الجزائرکلها و هم یدعونها الدیبجات. (اخبار الصین و الهند ص 4). یاقوت در معجم البلدان نویسد: در اقصای دریای هند در حدود هزار جزیره متصل بهم و آباد وجود دارد که آنها را دیبجات خوانند و فاصله جزایر از یکدیگر دو الی سه میل است. و نیز رجوع به الجماهر ص 43 شود
مجمع الجزایر (اصل آن در سانسکریت (دیوپا) ست). جمع معدول از کلمه هندی، دیب، دیپا، بمعنی جزیره و جات کلمه هندی بمعنی قوم، گروه، گنگ بار و چون مطلق گویند مراد مجمعالجزایر هند است که آخر آن سرندیب (سیلان) است. (یادداشت مؤلف) : و آخر هذه الجزائر سرندیب فی بحر هند و هی رأس هذه الجزائرکلها و هم یدعونها الدیبجات. (اخبار الصین و الهند ص 4). یاقوت در معجم البلدان نویسد: در اقصای دریای هند در حدود هزار جزیره متصل بهم و آباد وجود دارد که آنها را دیبجات خوانند و فاصله جزایر از یکدیگر دو الی سه میل است. و نیز رجوع به الجماهر ص 43 شود