جدول جو
جدول جو

معنی دیانات - جستجوی لغت در جدول جو

دیانات
جمع واژۀ دیانه، (اقرب الموارد)، رجوع به دیانه و دیانت شود
لغت نامه دهخدا
دیانات
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
تصویری از دیانات
تصویر دیانات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیانا
تصویر دیانا
(دخترانه)
در اساطیر رومی الهه ماه، جنگلها، حیوانات، و زنان هنگام وضع حمل، دیانا در معبدش در رم به عنوان الهه باکره مورد احترام بود، او مطابق آرتمیس در اساطیر یونانی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیادات
تصویر زیادات
زیادت، افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
آیین خداپرستی، هر آیینی که اساس آن بر خداپرستی باشد، ملت، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیارات
تصویر سیارات
سیاره، هر جرم آسمانی که در مداری بیضی شکل می چرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور می کند، سیاراتی که به دور خورشید می گردند به ترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد یا تیر، زهره یا ناهید، زمین، مریخ یا بهرام، مشتری یا برجیس، زحل یا کیوان، اورانوس، نپتون و پلوتون، سیار، کاروان، قافله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
انواع توتون و تنباکو که برای دود کردن به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
در نزد رومیان قدیم الهۀ ماه و جنگل ها و حامی زنان در هنگام زاییدن. او را به صورت زنی که لباس صیادان در تن و کمان و جعبۀ تیری در دست داشت مجسم می ساختند
فرهنگ فارسی عمید
دیان، در دین رومی الاهۀ ماه و جنگلها و حیوانات و زنان است بهنگام وضع حمل، دیانا مطابق اساطیر یونانی آرتمیس بود و در معبدش در رم بعنوان الاهۀ باکره مورد احترام بود وی که دختر ’ژوپیتر’ و ’لاتون’ بود بدستور پدر نمی بایست ازدواج کند و ژوپیتر تیرهایی بدو داد و موکبی از پریان را همراه او کرد و او را ملکۀ جنگلها و یا ربه النوع ساخت، مشغولیت عمده او شکار بود مع هذا عاشق ’اندیمیون’ چوپان گردید، معروفترین معبد در آریکیا نزدیک دریاچۀ ’نمی’ بود که در آنجا با شعائر باروری و با مهین مادر خدایان مرتبط وبعنوان الاهۀ زمین مورد پرستش بود، ربه النوع شکار وماه در نزد یونانیان و در ایران قدیم دیانا را با آناهیتا مطابقت میداده اند، (تاریخ ایران باستان ج 1 ص 669، 810 و ج 3 ص 2701 و 2702)، رجوع به اساطیر یونان، دائرهالمعارف فارسی، فرهنگ فارسی و معبد دیان شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مأخوذ از دیانه تازی، دینداری کردن. صداقت و راستی. خداترسی. عدالت و تقوی و پرهیزگاری و پارسائی و خوبی و نیکوئی. (ناظم الاطباء). دینداری:
همه دیانت و دین جوی و نیک رائی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه.
شهید.
بمرگ این محتشم شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). شغلها و سفارتهای با نام کرده است. (بوطاهر تبانی) و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی ص 209). نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود و در... عفت و دیانت. (تاریخ بیهقی).
گر دیانت نیست آنچ آموخت پیغمبر بخلق
آنچه خصمان داشتندش جز دیانت چیست پس.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 206).
ای حیا را همچو عثمان در شجاعت چون علی
ای دیانت را چو بوبکر ای عدالت را عمر.
ازرقی.
که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و... امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). چون قواعد دین... مهمل ماند دیانت و صیانت برخیزد. (سندبادنامه ص 5).
دیانت از در دیگر برون رود ناچار.
سعدی.
و ترا همچنین فضل است و دیانت وتقوی و امانت.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 23).
چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی.
سعدی.
، فروتنی کردن، راستی. درستی، طاعت کردن. (یادداشت مؤلف). آیین خداپرستی
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دار، (منتهی الارب)، رجوع به دار شود، جمع واژۀ دیر، (از معجم البلدان ذیل دیارات الاساقف)، رجوع به دیر و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
جمع سیاله سیاله ها، موجوداتی که مانند حرکات و اصوات و زمانند که همواره جزیی از آن ها محفوف به دو عدم است و در سکون و آرامش نیستند. موجودات سیاله حوادث و زمانیانند که همواره مسبوق به دو عدمند: یکی عدم سابق و دیگر عدم لاحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سیار، جمع سیاره، گدان مونث سیار، کوکبی که گرد آفتاب یا کوکب دیگر گردد و از آن کسب نور کند جمع سیارات سیارگان سیاره ها. توضیح در منظومه شمسی ما 9 سیاره است: عطارد زهره زمین مریخ مشتری زحل اورانوس نپتون پلتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخانیات
تصویر دخانیات
اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایرات
تصویر دایرات
جمع دایره (دائره) حوادث پیش آمدها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیالات
تصویر خیالات
پندارها جمع خیال توهمات، تخیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیوانات
تصویر حیوانات
جمع حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
جمع ایاله، استانها جمع ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوانات
تصویر ایوانات
جمع ایوان، از پارسی کاخ ها ایوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریانات
تصویر جریانات
وقایع روزمره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیقنات
تصویر تیقنات
جمع تیقن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنات
تصویر تیمنات
جمع تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیادات
تصویر زیادات
جمع زیاده، بسیاران افزون ها جمع زیادت افزونیها بیشیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواجات
تصویر دواجات
ادویه، مواد داروئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلالات
تصویر دلالات
راهنمایی ها، جمع دلالت، جمع در جمع دلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانات
تصویر بیدانات
جمع بیدانه، مادینه خرها ماچه گور خرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
دینداری کردن، صداقت و راستی، عدالت و تقوی و راستی، خداترسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیارات
تصویر دیارات
جمع دیار، خانه ها سراها
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن (شخص بزرگ و محترم) باز دید کردن، بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن، دعایی که به عنوان تشرف باطنی برای امامها امامزاده ها و اولیا خوانند حجع: زیارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
((نَ))
دینداری، آیین خداپرستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
استان، فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درستی، صداقت
دیکشنری اردو به فارسی