- دیالیز
- در شیمی طریقه ای برای جدا ساختن یک کولرئیداز جسمی که بحالت محلول واقعی است بوسیله استعمال غشائی که فقط نسبت به یکی از دو جسم قابل نفوذ است و جسم دیگر از آن عبور نمیکند دیالیز گویند
معنی دیالیز - جستجوی لغت در جدول جو
- دیالیز
- عمل جدا کردن کلوئیدهای داخل یک محلول از سایر مواد با کمک عشای نیمه تراوا، در پزشکی جدا کردن مواد سمی و زائد از خون با کمک دستگاهی ویژه، برای بیمارانی که نارسایی کلیوی دارند یا مسموم شده اند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع دهلیز، از ریشه پارسی دهلیزها
دهلیز ها، دالیز ها، دالیج ها، دالان ها، جمع واژۀ دهلیز
دهلیز، دالان
فرانسوی واکافت آناکاوی
مطلوب مرغوب دلخواه، خوشبو معطر 0 مطلوب و مرغوب و دلخواه
آناکاوی، واکافت، واکاوی
دواوین، جمع دیوان
جمع دیماس، خانه ها گلخن ها گرمابه ها
سخنانی که میان شخصیت های یک نمایشنامه رد و بدل میشود، مهمترین بخش یک نمایشنامه است
جمع دیلمی، از ریشه پارسی دیلمیان جمع دیلمی منسوب به دیلم دیلمیان
جدل روش مجادله منطقی، مناظره، منطق مکتب کارل ماکس
جمع دیجور، تاری ها شب های تار
عبور گلبولهای سفید از دیواره مویرگها
جمع دیباج، از ریشه پارس دیباها
نوبت به نوبت گرفتن پستابه پستا (نوبت به نوبت)، تند تر
جمع دولاب، از ریشه های پارسی دولاب ها چرخاب ها
گفتگویی که میان اشخاص یک داستان، نمایشنامه یا فیلم صورت می گیرد، گفتگو در مورد مسائل فرهنگی، اجتماعی و مانند آن
پیروان احمد کیال که خود را فرستاده خدا می دانسته و نوشته ای نیز داشته که آمیزه ای از دانش و دین بوده است
عمل تجزیه فیزیکی یا منطقی جسم، تجزیه، شاخه ای از علم ریاضی که به مطالعه رفتار توابع از نظر حد و پیوستگی و مشتق پذیری و غیره می پردازد، فهرست بندی داده های یک مسئله و داده های دیگر مربوط به آن و سپس جست و جوی هدف با مشخص کردن
مطلوب، مرغوب، خوشبو، معطر
مکالمه، گفت و گوی دو جانبه، اثر ادبی که به صورت گفت و گو ارائه شود
کسی یا چیزی که دل به او مایل و راغب شود، دل پسند، مرغوب، دلخواه
Fluidity
текучесть
Fluidität
текучість
płynność
fluidez
fluidità
fluidez
fluidité
vloeibaarheid