جدول جو
جدول جو

معنی دیات - جستجوی لغت در جدول جو

دیات
جمع واژۀ دیه، خون بها، (منتهی الارب)، رجوع به دیه و خون بها و نیز رجوع به دزی (ج 1 ص 48) شود:
گر بخواهد ایزد از عباسیان
کشتگان آل احمد را دیات،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دیات
جمع دیه، خونبها ها عدد اصلی (10) پس از نه دو پنج عشره
تصویری از دیات
تصویر دیات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حیات
تصویر حیات
زیستن، زنده بودن، مقابل ممات، زندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیات
تصویر آیات
آیت ها، نشانه ها، جمع واژۀ آیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیات
تصویر بیات
ویژگی نان شب مانده
در موسیقی گوشه هایی در چند دستگاه مثلاً بیات اصفهان، بیات ترک
بیات ترک: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور
بیات زند: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور، بیات ترک
بیات کرد: در موسیقی از متعلقات دستگاه شور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدیات
تصویر فدیات
فدیه ها، مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربهاها، مالهایی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد، جمع واژۀ فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیار
تصویر دیار
کس، کسی، صاحب دیر، ساکن دیر، دیرنشین
فرهنگ فارسی عمید
(اُ دَیْ یا)
جمعگونه ای از ادیّۀ مصغر.
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ)
جمع واژۀ فدیه. (اقرب الموارد). رجوع به فدیه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ دی یا)
غدایا. جمع واژۀ غدیّه. (اقرب الموارد) :
الا لیت حظی من زیاره امیه
غدیات قیظ او عشیات اشتیه.
گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُ دَ)
جمع واژۀ مدیه. (متن اللغه). رجوع به مدیه شود
لغت نامه دهخدا
آرماندو (از 1861- 1928 میلادی) فلدمارشال ایتالیائی، وی در جنگ جهانی اول سپاهیان اتریش - هنگری را در ویتوریوونتو شکست داد و در 3 نوامبر 1918 میلادی بر اساس تسلیم بلاشرط اتریش - هنگری پیمان ترک مخاصمه منعقد کرد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دویات
تصویر دویات
جمع داوه، آمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیار
تصویر دیار
پیدا، پدیدار صاحب دیر، دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیابت
تصویر دیابت
مرض قند، مرضی که بواسطه زیاد شدن مقدار خون تولید میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیات
تصویر سیات
بدی ها گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوات
تصویر دوات
ظرف مرکب برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهات
تصویر دهات
ده و دهها و قریه ها و روستاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیات
تصویر حیات
عمر، زیست، زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاس
تصویر دیاس
خرمنکوب کوفتن به پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
دینداری کردن، صداقت و راستی، عدالت و تقوی و راستی، خداترسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانها، علامتها، جمع آیه
فرهنگ لغت هوشیار
خواننده دعوت کننده، آنکه مردم را به دین خود دعوت کند، یکی از مراتب دعوت اسماعلیه و آن مرتبه ای است دون حجت و فوق ماذون، دعا کننده دعا گوی جمع دعاه توضیح: نویسنده از خود به داعی تعبیر کند، سبب داعیه، علت غایی که سبب شود شخص عمل قانونی انجام دهد، کسی که متحقق شده باشد بمعرفت علوم سیاست که او را اداره امور مردم مرئم ممکن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلات
تصویر دلات
شتابان شتابنده زن مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درات
تصویر درات
جمع دره، مروارید ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیات
تصویر بیات
شب زنده داری
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدیات
تصویر فدیات
((فِ))
جمع فدیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیات
تصویر هیات
انجمن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیار
تصویر دیار
سامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوات
تصویر دوات
مرکب، جوهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حیات
تصویر حیات
زندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانه ها، نشانی ها، نشانه ها، نشان ها
فرهنگ واژه فارسی سره