جدول جو
جدول جو

معنی دکوپاژ - جستجوی لغت در جدول جو

دکوپاژ
دکوپاژ (Découpage) یکی از اصطلاحات مهم در فیلم سازی است که به معنای تقسیم بندی و طراحی دقیق صحنه ها و نماها در یک فیلم یا ویدئو است. این تکنیک به کارگردان و فیلم بردار کمک می کند تا نحوه فیلم برداری، حرکت دوربین، زوایای مختلف و تدوین نهایی را برنامه ریزی کنند.
مراحل دکوپاژ
1. شکستن فیلمنامه به صحنه ها و نماها : اولین مرحله در دکوپاژ، شکستن فیلمنامه به صحنه ها و سپس به نماهای مختلف است. هر صحنه به نماهای مختلفی تقسیم می شود که هر کدام از آن ها یک قسمت خاص از داستان را نشان می دهند.
2. تعیین زوایای دوربین : برای هر نما، زاویه دوربین تعیین می شود. این شامل انتخاب زاویه دید، ارتفاع دوربین، و فاصله آن از سوژه است.
3. حرکت دوربین : در این مرحله، نوع حرکت دوربین برای هر نما مشخص می شود. این شامل حرکت های دالی، پن (pan)، تیلت (tilt)، زوم (zoom) و دیگر تکنیک ها است.
4. تدوین اولیه : بعد از تعیین نماها و زوایای دوربین، یک طرح اولیه برای تدوین فیلم ایجاد می شود. این طرح شامل ترتیب نماها و نحوه انتقال بین آن ها است.
5. تعیین جزییات فنی : در نهایت، جزییات فنی مانند نورپردازی، صدابرداری، و دیگر جنبه های فنی مشخص می شوند.
اهمیت دکوپاژ
- برنامه ریزی دقیق : دکوپاژ به کارگردان و تیم تولید کمک می کند تا همه چیز را قبل از فیلم برداری برنامه ریزی کنند و اطمینان حاصل کنند که هر نما با دقت و با توجه به نیازهای داستان فیلم برداری می شود.
- کارایی بیشتر : با داشتن یک برنامه دکوپاژ دقیق، فیلم برداری به طور کارآمدتری انجام می شود و زمان و منابع بهینه تر مصرف می شوند.
- تدوین بهتر : دکوپاژ به تدوینگر کمک می کند تا فیلم را به شکلی که کارگردان مد نظر دارد، تدوین کند و جریان داستان به بهترین نحو ممکن منتقل شود.
نمونه ای از دکوپاژ
فرض کنید صحنه ای دارید که در آن یک شخصیت وارد یک اتاق می شود، نامه ای را از روی میز برمی دارد و شروع به خواندن آن می کند. دکوپاژ این صحنه می تواند شامل موارد زیر باشد:
- نما 1 : نمای دور از شخصیت که وارد اتاق می شود (زاویه دوربین: نمای کلی از اتاق)
- نما 2 : نمای نزدیک از دست شخصیت که نامه را برمی دارد (زاویه دوربین: نمای نزدیک از میز)
- نما 3 : نمای نزدیک از صورت شخصیت که شروع به خواندن نامه می کند (زاویه دوربین: نمای نزدیک از صورت شخصیت)
- نما 4 : نمای دور از اتاق که شخصیت در حال خواندن نامه است (زاویه دوربین: نمای کلی از اتاق)
تقطیع فنی فیلمنامه که در آن صحنه ها به نماهای مشخصی تقسیم و در اصطلاح خرد می شود. در این مرحله، اندازه ی نماها، زاویه ی دوربین و حرکت دوربین توسط کارگردان معین می شود. به دکوپاژ، فیلمنامه ی کاری هم می گویند
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
دکوپاژ
تقسیم فیلم نامه بر اساس فصل ها و نماها
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
فرهنگ فارسی عمید
دکوپاژ
برش، بریدگی
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
فرهنگ لغت هوشیار
دکوپاژ((دِ کُ))
بخش بندی نماهای یک فیلمنامه و ذکر جزییات فنی فیلم
تصویری از دکوپاژ
تصویر دکوپاژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درواژ
تصویر درواژ
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواه، دروا، اندروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دکوراژه
تصویر دکوراژه
مایوس، ناامید، دلسرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
طعنه، سرزنش، شوخی، مزاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوپا
تصویر دیوپا
نوعی عنکبوت بزرگ که پاهای دراز دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوپال
تصویر کوپال
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه، برای مثال نمایم به گیتی یکی دستبرد / که گردد ز کوپال من کوه خرد (نظامی۵ - ۹۲۳)، کنایه از گردن ستبر و بر و بازوی قوی
فرهنگ فارسی عمید
لخت آهنین بود، تازیش عمود است، (لغت فرس اسدی)، عمود و گرز آهنین را گویند، (برهان)، به معنی گرزو عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبندۀ بال و بازو و به قانونی که در فارسی رسم است یک با را حذف کرده کوب بال را کوبال گویند، (آنندراج)، گوپال، کردی، کوپال (عصا، چوب دست چوپان)، کوپال (چوب دست شبان)، ولف در شاهنامه گوپال (با کاف پارسی) آورده است، (حاشیۀ برهان چ معین) :
به پای آورد زخم کوپال من
نراند کسی نیزه بربال من،
فردوسی (از لغت فرس)،
از او باد بر سام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود،
فردوسی،
اگر داد مردی بخواهیم داد
ز کوپال و شمشیر گیریم یاد،
فردوسی،
بر و بر منوچهر کرد آفرین
که بی تو مباد اسب و کوپال و زین،
فردوسی،
ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چون کرنجی که فروکوفته باشد به جواز،
فرخی،
این ز کوپال گران خوردن مغفر همه پست
وآن ز خون دل و از خون جگر جوشن تر،
فرخی،
من نه مسلمانم و نه مرد جوانمرد
تا سرتان نگسلم ز دوش به کوپال،
منوچهری،
از دل گردان برآرزهره به پیکان
در سر مردم بکوب مغز به کوپال،
منوچهری،
یکی تیغ پولاد گرز گران
همان درع و کوپال و برگستوان،
اسدی،
زبر مغز کوبنده کوپال بود
به زیر از یلان بر سر و یال بود،
اسدی،
ز گردان خاور سواری چو ببر
برون تاخت با گرز و کوپال و گبر،
اسدی (از آنندراج)،
ز نیزه نیستان شده روی خاک
زکوپالها کوه گشته مغاک،
نظامی،
ز بس زخم کوپال خاراستیز
زمین را شده استخوان ریزریز،
نظامی،
بر آن بود رایم که عزم آورم
به کوپال با پیل رزم آورم،
نظامی،
نمایم به گیتی یکی دستبرد
که گردد ز کوپال من کوه خرد،
نظامی،
نه در خشت و کوپال و گرز گران
که آن شیوه ختم است بر دیگران،
سعدی،
، گردن سطبر و گنده را نیز گفته اند، (برهان)، گردن سطبر و قوی، (آنندراج) :
جوانی و کوپال و نیرو نماند
ز من هیچ جزنام نیکو نماند،
فردوسی (از فرهنگ رشیدی)،
من از دور دیدم بر و یال اوی
چنان برز بالا و کوپال اوی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نام مبارزی است از خویشان پادشاه روس، (جهانگیری) (برهان)، و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان رستم است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 352 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
دروار. دروای. ضروری و مایحتاج. (برهان) (آنندراج). ضرورت و احتیاج، لازم و واجب و مهم، سزاواری. (ناظم الاطباء) ، سرنگون. (برهان) (آنندراج). واژگون:
از ابر نبینی که همی مرد به کوشش
پرّنده فرود آرد بسته شده درواژ.
ناصرخسرو.
، حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء). و رجوع به دروار و دروای شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوپا. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوپا شود.
- دوپای از دو جهان درکشیدن، از دو جهان صرفنظر کردن. دنیا و آخرت را نادیده گرفتن:
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دوپایم از دو جهان نیز درکشم بی تو.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طعنه و سرزنش را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مصحف گواژ است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گواژ و گواژه شود:
کند طبع او بحر را سرزنش
زند جود او در معادن کواژ.
شمس فخری (چ صادق کیا)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیوپا. رجوع به دیوپا شود
لغت نامه دهخدا
در لهجۀ طبری، خرمن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
گرز آهنین عمود: وز و باد بر سام نیرم درود خداوند شمشیر و کوپال و خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
سرزنش، شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درواژ
تصویر درواژ
سرنگون واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کواژ
تصویر کواژ
((کَ))
طعنه، سرزنش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوپال
تصویر کوپال
عمود، گرز آهنین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوپار
تصویر کوپار
گله گاو و گوسفند. کوپاره هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوپا
تصویر دیوپا
عنکبوت بزرگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درواژ
تصویر درواژ
((دَ))
سرنگون، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
عمود، گرز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدقدم، سست عنصر
فرهنگ گویش مازندرانی
خاموش کن
فرهنگ گویش مازندرانی
کپ خرمن انباشه
فرهنگ گویش مازندرانی