جدول جو
جدول جو

معنی دکلس - جستجوی لغت در جدول جو

دکلس
ریخت، از هم پاشید، پژمرد، ریخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند مانند ستون خیمه که چادر بر روی آن قرار می گیرد، دیرک، ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
هر چیزی که به واسطۀ حرارت مانند آهک شده
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
آهک. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). به عربی آهک را گویند. (برهان). آهک سفید. (غیاث). آهک زنده. حجر مشوی. حجارۀ مشویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح علم شیمی، آهک زنده را گویند که عبارت است از اکسید کلسیم به فرمول CAO (آهک زنده آهکی است که در نتیجۀ حرارت دادن به سنگ آهک (Co3Ca) در کوره بدست می آید). در حقیقت بر اثر حرارت سنگ آهک تجزیه شده و انیدرید کربنیک آن خارج می گردد و آهک زنده باقی می ماند، مطابق فرمول زیر:
در اثر حرارت
Cao +Co2 ͢ ____- Ca Co3
آهک زنده + انیدریدکربنیک ی سنگ آهک
آهک زنده را در بنائی بکار می برند و قبل از بکاربردن روی آن آب می ریزند تا آهک کشته یا شیر آهک (ئیدرات کلسیم) حاصل شود به فرمول زیر:
2 (OH) Ca ͢ H2O + CaO آهک کشته
(از فرهنگ فارسی معین) ، آهک آمیخته به خاکسترو آن را ساروج نیز گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آهک آمیخته به خاکستر و آن را صاروج نیز گویند. (آنندراج). صاروج که با آن بنا کنند. (از اقرب الموارد). آهکی که بدان عمارت کنند. (غیاث). صاروج. ساروج. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پوست مغسول و مسحوق تخم مرغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
خواب که غلبه کند بر کسی. (منتهی الارب). نعاس و چرت. (از اقرب الموارد). پینکی. خواب سبک
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آوردن گل را بدست تا بینداید، پاسپر کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَتْ تی)
نشستن بعض چیزی بر بعض. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خاک زدن بر روی کسی. (از منتهی الارب). پاشیدن خاک بر کسی. (از اقرب الموارد از محیط المحیط). و اقرب الموارد در غلطنامۀ خود آنرا بنقل از لسان العرب و القاموس المحیط، به معنی ’حشو’ و پر کردن چیزی را، تصحیح کرده است
لغت نامه دهخدا
(مُ کَلْ لَ)
مأخوذ ازتازی، هر چیزی که به واسطۀ حرارت شدید مانند آهک شده باشد. (ناظم الاطباء). تکلیس شده. آهکی شده. آهکی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکلیس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَلْ لِ)
آنکه تکلیس کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکلیس شود
لغت نامه دهخدا
(هََ کَلْ لَ)
درشت استوار. (منتهی الارب) ، شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اوتو پاول هرمان (1876-1954 میلادی)، شیمیدان آلمانی، طریقه ای برای تهیۀ بعضی از ترکیبات مختلطآلی کشف کرد و بدین جهت با کورت آدلر در جایزه نوبل 1950 میلادی در شیمی سهیم شد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ لَ)
گل سیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لای تنک. (منتهی الارب). گل رقیق. (از اقرب الموارد) ، گروهی که به سلطان گردن ننهندجهت عزت خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ کِ لَ / لِ)
پیراهن اطفال. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، به هندی، جامه ای است پنبه دار که بالای رختها پوشند، خاصه در روز جنگ. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). کژآکند:
که عیان شد به خلعت دکله
که نهان شد به چارقب ّ طلا.
نظام قاری (دیوان ص 19).
به جد جامه در کار کنده بودم که دست از این صنعت چون آستین دکله کوتاه کنم. (نظام قاری، دیوان ص 130). بر آن اقتصار کردند که دستش چون آستین دکله کوتاه کنند تا دیگری کالای خاص مردم نبرد. (نظام قاری، دیوان ص 143)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دکله من صلّیان، بقیه ای از صلیان که گیاهی است دشتی، یا پاره ای از آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
سیراب شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت دویدن. (ناظم الاطباء). رجوع به متکلس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
آهکدار آهکی آهکی شده، آهک دار آهکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلس
تصویر تکلس
مانند آهک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکاس
تصویر دکاس
خواب سبک چرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلس
تصویر دلس
ظلمت، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکل
تصویر دکل
تیر بلند و ستبر که در زمین برپا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته آهک آهک زنده را گویند که عبارت است از اکسید کلسیم (آهک زنده آهکی است که در نتیجه حرارت دادن به سنگ آهک در کوره بدست میاید) در حقیقت بر اثر حرارت سنگ آهک تجزیه شده و انیدرید کربنیک آن خارج میگردد و آهک زنده باقی میماند. آهک زنده را در بنایی بکار میبرند و قبل از بکار بردن روی آن آب میریزند تا آهک کشته یا شیر آهک (ئیدرات کلسیم) حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دکل
تصویر دکل
((دَ کَ))
تیر بلندی در عرشه کشتی که بادبان را بر آن نصب کنند، تیر بلند فلزی یا چوبی برای نگه داشتن چیزی در ارتفاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکلس
تصویر مکلس
((مُ کَ لَّ))
آهکی شده، آهک دار، آهکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکلس
تصویر تکلس
((تَ کَ لُّ))
آهک شدن
فرهنگ فارسی معین
((کِ))
آهک زنده را گویند که عبارت از اکسید کلسیم به فرمول Cao (آهک زنده آهکی است که در نتیجه حرارت دادن به سنگ آهک (Ca 3 Co) در کوره بدست می آید)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دکل
تصویر دکل
زمخت، گنده، امردی که ریش او تمام برنیامده باشد و دست و پای بزرگ و گنده داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان گیل خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب بلند خیش که به گردن حیوان وصل کنند، چوب دو شاخه ی تیرکمان
فرهنگ گویش مازندرانی
به کلی
فرهنگ گویش مازندرانی
در یا پنجره ی منبت کاری شده، کنده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
از هم پاشیده، دله مفت خور
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن، ریختن دانه های غلات در اثر زیاد رسیدن محصولتعلل.، فرو ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی