- دکاک
- جمع دک، ریگستان ها توده ها
معنی دکاک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درک کننده، نیک دریابنده دریابنده پیاپی پشت همی کسی که امور را دریابد نیک دریابنده. یا دراک فعال صفت موجود زنده است
کیسه کش مو تراش تانگو کسی که در حمام مردم را کیسه کشد کیسه کش 0، موی تراش سلمانی 0 تن مالنده، آنکه در حمام تن را مالش دهد
جائی مانند اطاق در کنار کوچه یا خیابان برای فروش کالا
خواب سبک چرت
رساگاه (زمان تمام و کامل، کوبیده خورد شده
دو دل، پرگمان
جمع رک، ریزه باران ها، جمع رکیک، ناکسان سست رایان
قسمی انگور نامرغوب
حک کننده، سوده گر، بسیار تراشنده، نگین سای مهر ساز مهر کن، نگینه ساز، کننده، سترنده، خراشنده، خارنده، سوز خارش دردی یا سوزشی که از خاراندن اندام پدید آید، خارش انگیز بسیار حک کننده، آنکه شکل یا نوشته ای را بر فلز یا نگین انگشتری حک کند نگین سای مهر کن مهر ساز، دردی که بسبب آن از خاریدن اعضا سوزش بهم رسد، دارویی که موجب تحریک و خارش پوست گردد
سکه زن ابر پناد (پناد جو)، جای پرتیر دشنه ساز، پولاد گر، پرک زن کارد و چاقو ساز فروشنده کارد و چاقو، آهنگر، کسی که سکه ضرب کند سکه زن
کسی که بسیار شک و تردید داشته باشد همرده زنجیره گون، خانه های جور، همریخت از پارسی شکدار پر گمان بسیار شک کننده، جمع شکاکین، کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان
چک نویس، کسی که قباله های شرعی نویسد از ریشه پارسی چک نویس چک برات، نامه قباله، جمع اصک صکوک صکاک. یا لیله صک. شب برات شب نیمه شعبان، نوشتن چک را. کسی که قباله های شرعی نویسد قباله نویس چک نویس
کسی که بسیار شک می کند، بسیار شک کننده
چک نویس، قباله نویس، کسی که قباله های شرعی را بنویسد
کسی که نوشته یا صورتی را روی نگین یا فلز حک می کند، نگین ساز، مهرساز
جمع عکه، خنور مسکه مسکه واژه پارسی و همان چربی است که از شیر یا دوغ گیرند و چون گدازند روغن خوراکی پدید آید، خیک های روغن گرمای بی باد
جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند
چاقوساز
کسی که در گرمابه مردم را کیسه می کشد و شست و شو می دهد، کیسه کش
دریابنده، نیک دریابنده، کسی که هر چه را بخواهد و طلب کند دریابد
کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، نسر، لاشخور، کلمرغ، شیرگنجشک، دالمن، ورکاک، دال، مردارخوٰار
Doubting
сомневающийся
zweifelnd
сумніваючийся
wątpiący