- دکان
- جائی مانند اطاق در کنار کوچه یا خیابان برای فروش کالا
معنی دکان - جستجوی لغت در جدول جو
- دکان ((دُ کّ))
- مغازه، فروشگاه، جمع دکاکین
در دکان کسی تخته شدن: کنایه از بازار کسی بی رونق شدن
- دکان
- جایی سرپوشیده در کنار بازار یا خیابان یا کوچه که کالاهایی در آنجا برای فروش آماده سازند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روباه، جمع درن، ریمناک ها، جامه های کهنه
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
جمع دک، ریگستان ها توده ها
خواب سبک چرت
چاه انباشته
جا، جایگاه
در حال نشاط و شور و هیجان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
دونده
دکان، محل کسب و کار
جوفی که در پائین صورت انسان و دیگر حیوانات واقع شده و از وی آواز و صوت خارج گشته و غذا و طعام را دریافت میکند روغن فروش
کسی که خود به خود سخن گوید
از خود رمنده، شخصی که از روی اعراض در زیر لب خود بخود آهسته سخن گوید
چکنده، چکاننده. توضیح در ترکیبات نیز بمعنی (چکاننده) آید: قطره چکان خون چکان خوی چکان
شیر خواره، جمع دجن، باران های پیاپی ابر سترون ابر سیاه بی باران
دود، نام سوره 44 از قرآن کریم
جنبش و حرکت
دنباله کشتی
چکاندن، چکنده، در حال چکیدن، پسوند متصل به واژه به معنای چکاننده مثلاً قطره چکان، خون چکان
دواندن، دونده، در حال دویدن
عضو بدن انسان و حیوان در قسمت سر او که زبان و دندان ها در آن قرار دارد و غذا در آن جویده و نرم می شود
در حال نشاط و شور و هیجان، راه رفتن و خرامان، برای مثال ابر پشت پیلان تبیره زنان / از آن رزمگه بازگشته دنان (فردوسی - ۴/۱۰۳)
کسی که از روی خشم و دلتنگی با خود حرف زده و قرقر می کند، لند لند کننده، غر غر کننده، ژکنده، زکان، برای مثال هشیوار و از تخمۀ گیوگان / که بر درد و سختی نگردد ژکان (فردوسی - ۲/۱۶۲)
کسی که از روی خشم و دلتنگی زیر لب سخن می گوید، لند لند کننده، غر غر کننده، ژکنده، ژکان
آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی، یگانه، بی همتا، برای مثال ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی - صحاح الفرس - یکان)
چهل و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۹ آیه، دود
دنبالۀ هواپیما یا کشتی، آلتی در دنبالۀ کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر
جمع واژۀ ساکن، ساکنین
کسی که کارد و چاقو می سازد
جمع واژۀ ساکن، ساکنین
کسی که کارد و چاقو می سازد
گردن
جایگاه، موضع بودن چیزی
یگانه، بی همتا