ناحیتی است میان جند و عدن. زمخشری گوید دثینه و دفینه منزلیست مر بنی سلیم را و ابوعبیدالسکونی گوید دثینه منزلیست بعد از فلجه در راه بصره بمکه از آن بنی سلیم و پس از آن و جره و بعد نخله بعد بستان ابن عامر و آنگاه مکه است، یوم الدثینه، آن را در جاهلیت الدفینه می گفتند، پس از آن فال زدند و الدثینه نام نهادند... (مجمع الامثال میدانی)
ناحیتی است میان جند و عدن. زمخشری گوید دثینه و دفینه منزلیست مر بنی سلیم را و ابوعبیدالسکونی گوید دثینه منزلیست بعد از فلجه در راه بصره بمکه از آن بنی سلیم و پس از آن و جره و بعد نخله بعد بستان ابن عامر و آنگاه مکه است، یوم الدثینه، آن را در جاهلیت الدفینه می گفتند، پس از آن فال زدند و الدثینه نام نهادند... (مجمع الامثال میدانی)
دیروز. روز گذشته. (ناظم الاطباء). دیروزین. دیروزینه.دی. (یادداشت دهخدا). بمعنی دیروز یعنی روز گذشته بنقل از مجمعالفرس و سراج و در بهار عجم نوشته که دینه منسوب به دی یعنی منسوب به روز گذشته است. (غیاث) (آنندراج) : امیر (مسعود) خواجه را گفت در آن حدیث دینه چه دیده است ؟. (تاریخ بیهقی ص 258 چ ادیب). امیر پرسید که اریاق چون نیامده است ؟ غازی گفت او عادت دارد سه چهار شبانه روز شراب خوردن خاصه که بر شادی و نواخت دینه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325). ز دوشینه درنگ و دینه تأخیر فراوان خورد یار امروز تشویر. لامعی. بفردا چه امیدستت که فردا نه موجود است همچون روز دینه. ناصرخسرو. بچۀ بط اگر چه دینه بود آب دریاش تا بسینه بود. سنائی (حدیقه). ما و همین دوغبا و ترف و ترینه پختۀ امروز یا ز باقی دینه. (از اسرارالتوحید ص 276). عیسی آن مرد را بخواند و گفت آن پشتۀ هیزم دینه چه کردی گفت همچنان نهاده است. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 201). چون از آنجا که صخره بود بگذشتند که منزل دینۀایشان بود. (ابوالفتوح ج 4 ص 437 س 6). امروز دوزن دارم با زن دینه. (ابوالفتوح ج 4 ص 538 س 18). فردا به باد کار صاحب از امروز چونانک امروز بهتر است ز دینه. سوزنی. گفت به تیر آن پر کینه ت کجاست گفت به رخش آن تک دینه ت کجاست. نظامی. نقل است که یک روز بجمعی از اهل علم گذشت و گفت اگر سه چیز در شماست وگرنه دوزخ شما را واجب است گفتند آن سه چیز چیست ؟ گفت حسرت دینه که از شما گذشت و نتوانید در آن طاعت زیادت کردن و نه گناهان را عذر خواستن و اگر امروزبعذر دینه مشغول شوی حق امروز کی گذاری. (تذکرۀ الاولیاء عطار). امروز به از دینه ای مونس دیرینه دی مست بدان بودم کز وی خبرم آمد. مولوی. - دینه روز، دیروز: درخت پشیمانی از دینه روز در امروز باید که تان بردهد. ناصرخسرو. راهی که زیانکار بود می نمائی، دینه روز بفریادی آمدی، برای کار ناشایسته سبب شدی. (تفسیر بی نام سدۀهفتم متعلق به عبدالعلی صدرالاشرافی). - دینه شب، دیشب. شب گذشته. (ناظم الاطباء). ، نو. تازه. (یادداشت دهخدا). مقابل کهن و دیرینه: چه آویزی در این چون می ندانی که دینه است این مدینه یا کهینه. ناصرخسرو
دیروز. روز گذشته. (ناظم الاطباء). دیروزین. دیروزینه.دی. (یادداشت دهخدا). بمعنی دیروز یعنی روز گذشته بنقل از مجمعالفرس و سراج و در بهار عجم نوشته که دینه منسوب به دی یعنی منسوب به روز گذشته است. (غیاث) (آنندراج) : امیر (مسعود) خواجه را گفت در آن حدیث دینه چه دیده است ؟. (تاریخ بیهقی ص 258 چ ادیب). امیر پرسید که اریاق چون نیامده است ؟ غازی گفت او عادت دارد سه چهار شبانه روز شراب خوردن خاصه که بر شادی و نواخت دینه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325). ز دوشینه درنگ و دینه تأخیر فراوان خورد یار امروز تشویر. لامعی. بفردا چه امیدستت که فردا نه موجود است همچون روز دینه. ناصرخسرو. بچۀ بط اگر چه دینه بود آب دریاش تا بسینه بود. سنائی (حدیقه). ما و همین دوغبا و ترف و ترینه پختۀ امروز یا ز باقی دینه. (از اسرارالتوحید ص 276). عیسی آن مرد را بخواند و گفت آن پشتۀ هیزم دینه چه کردی گفت همچنان نهاده است. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 3 ص 201). چون از آنجا که صخره بود بگذشتند که منزل دینۀایشان بود. (ابوالفتوح ج 4 ص 437 س 6). امروز دوزن دارم با زن دینه. (ابوالفتوح ج 4 ص 538 س 18). فردا به باد کار صاحب از امروز چونانک امروز بهتر است ز دینه. سوزنی. گفت به تیر آن پر کینه ت کجاست گفت به رخش آن تک دینه ت کجاست. نظامی. نقل است که یک روز بجمعی از اهل علم گذشت و گفت اگر سه چیز در شماست وگرنه دوزخ شما را واجب است گفتند آن سه چیز چیست ؟ گفت حسرت دینه که از شما گذشت و نتوانید در آن طاعت زیادت کردن و نه گناهان را عذر خواستن و اگر امروزبعذر دینه مشغول شوی حق امروز کی گذاری. (تذکرۀ الاولیاء عطار). امروز به از دینه ای مونس دیرینه دی مست بدان بودم کز وی خبرم آمد. مولوی. - دینه روز، دیروز: درخت پشیمانی از دینه روز در امروز باید که تان بردهد. ناصرخسرو. راهی که زیانکار بود می نمائی، دینه روز بفریادی آمدی، برای کار ناشایسته سبب شدی. (تفسیر بی نام سدۀهفتم متعلق به عبدالعلی صدرالاشرافی). - دینه شب، دیشب. شب گذشته. (ناظم الاطباء). ، نو. تازه. (یادداشت دهخدا). مقابل کهن و دیرینه: چه آویزی در این چون می ندانی که دینه است این مدینه یا کهینه. ناصرخسرو
دینه اتین یا ناصرالدین دینه (1861- 1929 میلادی = 1348 هجری قمری) مستشرق فرانسوی و نقاش غیرحرفه ای. قسمتی از زندگی خود را در شهر بوسعاده در الجزایر گذرانید و در همین شهر طبق وصیت او مدفون گردیددر سال 1927 میلادی مسلمان شدن خود را آشکار کرد و خود را ناصرالدین نامید، تألیفاتی بزبان فرانسه دارد ازآن جمله است محمد، در سیرۀ پیغمبر اسلام که با همکاری سلیمان ابراهیم از فضلای الجزایر نوشته و تابلوهای زیبایی بقلم خود او دارد. نیز از اوست زندگی عرب، زندگی صحرا، اشعه ای از نور اسلام و شرق و نظر غرب. (ازوفیات معاصرین قزوینی) (از دائره المعارف فارسی) (به معنی انتقام یافته) دختر یعقوب پیغمبر از زوجه اولیه و او را جز دینه دختری نبود. (سفر پیدایش 30-21، 34. 10-31) (قاموس کتاب مقدس)
دینه اتین یا ناصرالدین دینه (1861- 1929 میلادی = 1348 هجری قمری) مستشرق فرانسوی و نقاش غیرحرفه ای. قسمتی از زندگی خود را در شهر بوسعاده در الجزایر گذرانید و در همین شهر طبق وصیت او مدفون گردیددر سال 1927 میلادی مسلمان شدن خود را آشکار کرد و خود را ناصرالدین نامید، تألیفاتی بزبان فرانسه دارد ازآن جمله است محمد، در سیرۀ پیغمبر اسلام که با همکاری سلیمان ابراهیم از فضلای الجزایر نوشته و تابلوهای زیبایی بقلم خود او دارد. نیز از اوست زندگی عرب، زندگی صحرا، اشعه ای از نور اسلام و شرق و نظر غرب. (ازوفیات معاصرین قزوینی) (از دائره المعارف فارسی) (به معنی انتقام یافته) دختر یعقوب پیغمبر از زوجه اولیه و او را جز دینه دختری نبود. (سفر پیدایش 30-21، 34. 10-31) (قاموس کتاب مقدس)
نام تمنی دختر علی بن درینه است که از زنان محدث بود. (از اعلام النساء بنقل از الاستدراک علی تراجم رواهالحدیث ابن نقطه). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
نام تَمنی دختر علی بن درینه است که از زنان محدث بود. (از اعلام النساء بنقل از الاستدراک علی تراجم رواهالحدیث ابن نقطه). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
دفینه. مالی که در زمین دفن کرده باشند. (غیاث). ثقل. گنج. خزانه. (یادداشت مرحوم دهخدا). گنجینه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دفینه شود: مغفل... گفت بیا تا از آن دفینه چیزی برگیریم. (کلیله و دمنه). ای صورتت ز گوهر معنی خزینه ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه ای. سعدی. ، (اصطلاح حقوق مدنی) مالی است که در زمین یا بنائی دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پیدا شود. مادۀ 173 قانون مدنی دفینه (و به اصطلاح فقهی، کنز) با ’لقطه’ موارد مشترکی پیدا می کند. (از فرهنگ حقوقی) ، گور. قبر. مرقد. مدفن: اندر ذکر مقابر و نواویس و دفینۀ پیغامبران. (مجمل التواریخ والقصص). پس ذکر مقصود کنیم از دفینۀ دانیال. (مجمل التواریخ والقصص). ایوب را دفینه به شام اندر روایت کنند. (مجمل التواریخ والقصص). شموئیل و داود را دفینه به بیت المقدس است. (مجمل التواریخ والقصص)
دفینه. مالی که در زمین دفن کرده باشند. (غیاث). ثقل. گنج. خزانه. (یادداشت مرحوم دهخدا). گنجینه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دفینه شود: مغفل... گفت بیا تا از آن دفینه چیزی برگیریم. (کلیله و دمنه). ای صورتت ز گوهر معنی خزینه ای ما را ز داغ عشق تو در دل دفینه ای. سعدی. ، (اصطلاح حقوق مدنی) مالی است که در زمین یا بنائی دفن شده و برحسب اتفاق و تصادف پیدا شود. مادۀ 173 قانون مدنی دفینه (و به اصطلاح فقهی، کنز) با ’لقطه’ موارد مشترکی پیدا می کند. (از فرهنگ حقوقی) ، گور. قبر. مرقد. مدفن: اندر ذکر مقابر و نواویس و دفینۀ پیغامبران. (مجمل التواریخ والقصص). پس ذکر مقصود کنیم از دفینۀ دانیال. (مجمل التواریخ والقصص). ایوب را دفینه به شام اندر روایت کنند. (مجمل التواریخ والقصص). شموئیل و داود را دفینه به بیت المقدس است. (مجمل التواریخ والقصص)
آزینه. آهنی باشد چون کلندی با دندانه های درشت و دستۀ چوبین که سنگ آسیا را از درون سوی بدان نقر کنند تا دانه بهتر خرد کند. آسیازنه. آس افزون. آس افژون. منقار. مکوس. میقعه. برطیل. آسیاآژن
آزینه. آهنی باشد چون کلندی با دندانه های درشت و دستۀ چوبین که سنگ آسیا را از درون سوی بدان نقر کنند تا دانه بهتر خرد کند. آسیازَنه. آس افزون. آس افژون. منقار. مِکْوَس. میقعه. بِرطیل. آسیاآژن
خرج، مقابل دخل. توضیح فرهنگستان هم (هزینه) رابهمین معنی برگزیده. یاهزینه سفر. وجهی که برای مسافرت بکارمندموسسه ای دهند، خرج سفر، وجهی که به جهت زن وفرزندان مقررکنند، نفقه، انفاق: (درهزینه برگشای تا درخلف برگشایم)
خرج، مقابل دخل. توضیح فرهنگستان هم (هزینه) رابهمین معنی برگزیده. یاهزینه سفر. وجهی که برای مسافرت بکارمندموسسه ای دهند، خرج سفر، وجهی که به جهت زن وفرزندان مقررکنند، نفقه، انفاق: (درهزینه برگشای تا درخلف برگشایم)