به معنی قطره باشد. (برهان). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله. چکّه و چیکّه. (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود
به معنی قطره باشد. (برهان). قطره و جزء بسیار کوچک از هر مایعی که کروی شکل باشد. (ناظم الاطباء). چکره وچکله. چِکَّه و چیکَّه. (در تداول اهالی مشهد و روستائیان خراسان). رجوع به چکره و چکله و چکه چکه شود
در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد
در تداول عامه شخص لوده و مزاح کن و مسخره را گویند. آنکه بسیار مسخرگی کند وبخندد و بخنداند. کسی که همه امور را به لاغ و خوش طبعی و استهزاء گذراند و نسبت به پیش آمدهای صعب، لاابالی و ولنگار باشد. آنکه از تمسخر شدن نرنجد و خود مایل به هزل و مسخرگی باشد. بی عار و بی بند و بار. سخت لوده و بسیارمزاح. آنکس که طبع لاابالی گونه دارد
کلاهی که بر سر خانمهای سلسلۀ قاجاریه می گذاشتنداسمش دنکه بود و نام این گلین ها (عروس ها) دنکه گلین (عروس تاجدار) . (از تاریخ عضدی). ظاهراً کلمه صورت دیگر دنگه ترکی باشد به معنی برجسته و بلند
کلاهی که بر سر خانمهای سلسلۀ قاجاریه می گذاشتنداسمش دنکه بود و نام این گلین ها (عروس ها) دنکه گلین (عروس تاجدار) . (از تاریخ عضدی). ظاهراً کلمه صورت دیگر دِنگَه ترکی باشد به معنی برجسته و بلند
نام شهری بزرگ بوده است از ولایات هند در کنار رودی بزرگ. جهانگیربن اکبرشاه بابری در آبادی آن کوشید و وسعت داد و به ’جهانگیری نگر’ موسوم نمود، زیرا که نگر در هندی به معنی شهر است. از کثرت استعمال ’جها’ از میان رفته ’نگیرنگر’ گویند. پارچه های لطیف سفید ممتاز در آن بافند و باطراف برند و شهر سلحت از توابع داکه است و حصیر ممتاز در آن بافند و عود سلحتی منسوب به آن شهر است و تباشیر اعلی از آنجا حاصل شود و در داکه بیست هزار خانه عالی است. (انجمن آرای ناصری)
نام شهری بزرگ بوده است از ولایات هند در کنار رودی بزرگ. جهانگیربن اکبرشاه بابری در آبادی آن کوشید و وسعت داد و به ’جهانگیری نگر’ موسوم نمود، زیرا که نگر در هندی به معنی شهر است. از کثرت استعمال ’جها’ از میان رفته ’نگیرنگر’ گویند. پارچه های لطیف سفید ممتاز در آن بافند و باطراف برند و شهر سَلحَت از توابع داکه است و حصیر ممتاز در آن بافند و عود سلحتی منسوب به آن شهر است و تباشیر اعلی از آنجا حاصل شود و در داکه بیست هزار خانه عالی است. (انجمن آرای ناصری)
درکه. منزلت، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج، درکات. و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است، و گویند الجنه درجات و النار درکات. (از اقرب الموارد). پایۀ زیرین و طبقۀ دوزخ. (غیاث) (ناظم الاطباء) : بدانم که با این مشتی خاک لطف خداوندی چه فضلها کرده و از کدام درکه به کدام درجه رسانیده. (مرصاد العباد). لظی، درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی)
درکه. منزلت، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج، دَرَکات. و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است، و گویند الجنه درجات و النار درکات. (از اقرب الموارد). پایۀ زیرین و طبقۀ دوزخ. (غیاث) (ناظم الاطباء) : بدانم که با این مشتی خاک لطف خداوندی چه فضلها کرده و از کدام درکه به کدام درجه رسانیده. (مرصاد العباد). لظی، درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی)
حلقۀ زه و وتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حلقۀ زه کمان که در فرضه افکنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دوالی که بدان زه کمان را پیوند کنند، پاره ای ازرسن و جز آن که بدان تنگ اسپ و شتر را اگر کوتاه باشد پیوند نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
حلقۀ زه و وتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حلقۀ زه کمان که در فُرضه افکنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دوالی که بدان زه کمان را پیوند کنند، پاره ای ازرسن و جز آن که بدان تنگ اسپ و شتر را اگر کوتاه باشد پیوند نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
گروه شتران. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، باران که به یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (از اقرب الموارد). دعقه. و رجوع به دعقه شود، جانب و راه. (منتهی الارب). جانب و جهت راه. (از اقرب الموارد)
گروه شتران. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از لسان) ، باران که به یک بار آید. (منتهی الارب). یک بار باران آمدن. (از اقرب الموارد). دعقه. و رجوع به دعقه شود، جانب و راه. (منتهی الارب). جانب و جهت راه. (از اقرب الموارد)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 9 تا 14 هزارگزی باختر کرمانشاه و 2 الی 5 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد، با 740 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و قنوات. تابستان از راه شوسه اتومبیل می توان برد. این ده در شش محله بفاصله یک الی 3 هزار گز واقع است که نام آنها بقرار ذیل است: درکۀ غلامعلی، درکۀ چشمه سعید، درکۀ محمدعلی، درکۀ خلیفه قلی، درکۀ حسن خان، درکۀ ملاعلی کرم، و بترتیب سکنۀ آنها 120، 700، 150، 90، 110، 200 تن است و فقط درکۀ ملاعلی کرم باغ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) از: در، مخفف دره + که (ک / ک ) علامت تصغیر، و آن نام قریه ای است کوهستانی به شمال غربی تهران نزدیک اوین. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسم دره ای است از کوه شمیران در بلوک شمیران تهران که قرای آن درکه و اوین و در جنوب آنها ونک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 9 تا 14 هزارگزی باختر کرمانشاه و 2 الی 5 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد، با 740 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و قنوات. تابستان از راه شوسه اتومبیل می توان برد. این ده در شش محله بفاصله یک الی 3 هزار گز واقع است که نام آنها بقرار ذیل است: درکۀ غلامعلی، درکۀ چشمه سعید، درکۀ محمدعلی، درکۀ خلیفه قلی، درکۀ حسن خان، درکۀ ملاعلی کرم، و بترتیب سکنۀ آنها 120، 700، 150، 90، 110، 200 تن است و فقط درکۀ ملاعلی کرم باغ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) از: دَرَ، مخفف دره + که (ک َ / ک ِ) علامت تصغیر، و آن نام قریه ای است کوهستانی به شمال غربی تهران نزدیک اوین. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسم دره ای است از کوه شمیران در بلوک شمیران تهران که قرای آن درکه و اوین و در جنوب آنها ونک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)