بدعهد. آنکه به پیمان وفادار نیست: خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید که بی رسمند و بی قولند و بدعهدند و بدپیمان. فرخی، گردن کشی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
بدعهد. آنکه به پیمان وفادار نیست: خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی ناید که بی رسمند و بی قولند و بدعهدند و بدپیمان. فرخی، گردن کشی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
دهی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان که در 70هزارگزی جنوب خاش و 29 هزارگزی خاور شوسۀ خاش به ایرانشهر واقع است، محلی کوهستانی گرمسیر مالاریایی و سکنۀ آن 250 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات، برنج، خرما و شغل اهالی زراعت و راه این ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان ایراندگان بخش خاش شهرستان زاهدان که در 70هزارگزی جنوب خاش و 29 هزارگزی خاور شوسۀ خاش به ایرانشهر واقع است، محلی کوهستانی گرمسیر مالاریایی و سکنۀ آن 250 تن است، آب آن از قنات تأمین میشود، محصول آنجا غلات، برنج، خرما و شغل اهالی زراعت و راه این ده مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نجم الدین قزوینی از خانوادۀ دبیران آن شهر و از یاران و دستیاران خواجه نصیرالدین طوسی و مؤیدالدین عروضی در ساختن زیج خاقانی بفرمان هلاکوخان مغول است و بدین تقدیر از دانشمندان قرن هفتم هجری قمری بشمارست. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 581). و رجوع به دبیر نجم الدین علی بن عمر... شود
نجم الدین قزوینی از خانوادۀ دبیران آن شهر و از یاران و دستیاران خواجه نصیرالدین طوسی و مؤیدالدین عروضی در ساختن زیج خاقانی بفرمان هلاکوخان مغول است و بدین تقدیر از دانشمندان قرن هفتم هجری قمری بشمارست. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 581). و رجوع به دبیر نجم الدین علی بن عمر... شود
ناخدای کل در کشتیهای جنگی قدیم، کاپیتان. کاپیتن. درجه ای از درجات لشکری معادل با سروان (اصطلاح امروزی) و سلطان (اصطلاح سابق). و رجوع به کاپیتن شود، ریش سفید صاحب اختیار مهمات پادشاه فرنگ و کسی که از جانب پادشاه فرنگ داروغۀ بندرعباس باشد. (آنندراج). فرمانده متصرفات پرتقالی را در خلیج فارس بدین عنوان می خواندند. (فرهنگ فارسی معین). کاپیتن. کاپیتان. کبیتان. (از فرهنگ فارسی معین) : چون این اخبار به هرموز رسید فیروز شاه والی هرموز و کپیتان فرنگیه هر کدام جمعی از جنود خود را به استرداد ملک بحرین مأمور ساخته فرستاد. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین). خوشا دمی که کپیتان حسن یار شود ز فیض باده کشی سید گلستانه. میرنجات (از آنندراج)
ناخدای کل در کشتیهای جنگی قدیم، کاپیتان. کاپیتن. درجه ای از درجات لشکری معادل با سروان (اصطلاح امروزی) و سلطان (اصطلاح سابق). و رجوع به کاپیتن شود، ریش سفید صاحب اختیار مهمات پادشاه فرنگ و کسی که از جانب پادشاه فرنگ داروغۀ بندرعباس باشد. (آنندراج). فرمانده متصرفات پرتقالی را در خلیج فارس بدین عنوان می خواندند. (فرهنگ فارسی معین). کاپیتن. کاپیتان. کبیتان. (از فرهنگ فارسی معین) : چون این اخبار به هرموز رسید فیروز شاه والی هرموز و کپیتان فرنگیه هر کدام جمعی از جنود خود را به استرداد ملک بحرین مأمور ساخته فرستاد. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین). خوشا دمی که کپیتان حسن یار شود ز فیض باده کشی سید گلستانه. میرنجات (از آنندراج)
دهی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا. در 6 هزارگزی جنوب داراب و نقش شاپور. جلگه. گرمسیر و مالاریائی. دارای 67 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و محصول آنجاغلات و برنج و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان هشیوار بخش داراب شهرستان فسا. در 6 هزارگزی جنوب داراب و نقش شاپور. جلگه. گرمسیر و مالاریائی. دارای 67 تن سکنه. آب آنجا از چشمه و محصول آنجاغلات و برنج و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی و راه آن مالروست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
نام خانواده ای نامور به قزوین بروزگار حمدالله مستوفی و پیش از وی. مستوفی در تاریخ گزیده آرد مردمان عالم و صالح بودند از ایشان مولانای سعید استاد علماء زمان نجم الدین علی بن عمر الکاتبی عدیم المثل بود و از وصف مستغنی. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 844 و 845)
نام خانواده ای نامور به قزوین بروزگار حمدالله مستوفی و پیش از وی. مستوفی در تاریخ گزیده آرد مردمان عالم و صالح بودند از ایشان مولانای سعید استاد علماء زمان نجم الدین علی بن عمر الکاتبی عدیم المثل بود و از وصف مستغنی. (تاریخ گزیده چ اروپا ص 844 و 845)
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان
پارسی تازی گشته دریگان دریگان سه بهر سه بخش آسایی است (آسا قانون) در ستاره شناسی که در آن چهره ها و پیکرهای آسمانی را به سه گروه بخش می کنند قانونی است در هیئت که در آن صور و اشکال فلکی را بسه طبقه تقسیم کنند، سه یک برجها نزد هندوان