دوگونه. دو نوع. دوقسم. مختلف و متفاوت. (یادداشت مؤلف) : هر دو جهان و نعمتش از بهر مردم است زین روی جان عقل دو گون و دوتا شده ست. ناصرخسرو. و رجوع به دوگونه شود
دوگونه. دو نوع. دوقسم. مختلف و متفاوت. (یادداشت مؤلف) : هر دو جهان و نعمتش از بهر مردم است زین روی جان عقل دو گون و دوتا شده ست. ناصرخسرو. و رجوع به دوگونه شود
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس. واقع در 3هزارگزی پهلوی دژ جنب رود خانه گرگان با 1550 تن سکنه آب آن از رود خانه گرگان است و راه فرعی به پهلوی دژ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس. واقع در 3هزارگزی پهلوی دژ جنب رود خانه گرگان با 1550 تن سکنه آب آن از رود خانه گرگان است و راه فرعی به پهلوی دژ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
از دو + گان، که پسوند نسبت است و گاهی به صورت گانه آید، . دوتایی. (یادداشت مؤلف). دوتا و مضاعف. (ناظم الاطباء). مضاعفه، زره دوگان حلقه بافته. (صراح اللغه) : بخ بخ این زاهد دوگانه گزار که دو گان سجده می کند یک بار. امیرخسرو (از انجمن آرا). ، دوبدو. (ناظم الاطباء). دودو. دوتا دوتا. (یادداشت مؤلف) : و مردمان و لشکر و مهتران نیز یکان و دوگان به زینهار می آمدند. (ترجمه تاریخ طبری ص 513). پس گیو بد آوۀ سمکنان برفتند خیلش یکان و دوگان. فردوسی. آن مبارز که بر آماج دوگان چرخ کشید نتواند که دهد نرم کمانش را خم. فرخی. کوه کوبان را یکان اندر کشیده زیر داغ بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار. فرخی. این جا همی یگان و دوگان قرمطی کشد زینان به ری هزار بیابد به یک زمان. فرخی. مادت معیشت من آن بود که هر روز یکان و دوگان ماهی می گرفتمی. (کلیله و دمنه) ، دو جنس. دو نوع: پس در آن کشتی از هر جانوری دوگان نری و ماده ای. (تفسیر کمبریج ورق 55- از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀگان در همین لغت نامه و نیز المعجم چ مدرس رضوی ص 177شود
از دو + گان، که پسوند نسبت است و گاهی به صورت گانه آید، . دوتایی. (یادداشت مؤلف). دوتا و مضاعف. (ناظم الاطباء). مضاعفه، زره دوگان حلقه بافته. (صراح اللغه) : بخ بخ این زاهد دوگانه گزار که دو گان سجده می کند یک بار. امیرخسرو (از انجمن آرا). ، دوبدو. (ناظم الاطباء). دودو. دوتا دوتا. (یادداشت مؤلف) : و مردمان و لشکر و مهتران نیز یکان و دوگان به زینهار می آمدند. (ترجمه تاریخ طبری ص 513). پس گیو بد آوۀ سمکنان برفتند خیلش یکان و دوگان. فردوسی. آن مبارز که بر آماج دوگان چرخ کشید نتواند که دهد نرم کمانش را خم. فرخی. کوه کوبان را یکان اندر کشیده زیر داغ بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار. فرخی. این جا همی یگان و دوگان قرمطی کشد زینان به ری هزار بیابد به یک زمان. فرخی. مادت معیشت من آن بود که هر روز یکان و دوگان ماهی می گرفتمی. (کلیله و دمنه) ، دو جنس. دو نوع: پس در آن کشتی از هر جانوری دوگان نری و ماده ای. (تفسیر کمبریج ورق 55- از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀگان در همین لغت نامه و نیز المعجم چ مدرس رضوی ص 177شود
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 6هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀبهبهان به اهواز، با 100تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 6هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀبهبهان به اهواز، با 100تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام قضائی در سنجاق ارکری از ولایت پانیه، مرکز آن قریۀ ووشتینه است که در 25 هزارگزی جنوب شرقی ارکری واقع گشته، این قضا مرکب است از 44 قریه که 20000 تن سکنه دارد، اراضی این قطعه کوهستانی است ولی دره و دشتهای حاصلخیز نیز دارد، (قاموس الاعلام ترکی)
نام قضائی در سنجاق ارکری از ولایت پانیه، مرکز آن قریۀ ووشتینه است که در 25 هزارگزی جنوب شرقی ارکری واقع گشته، این قضا مرکب است از 44 قریه که 20000 تن سکنه دارد، اراضی این قطعه کوهستانی است ولی دره و دشتهای حاصلخیز نیز دارد، (قاموس الاعلام ترکی)