جدول جو
جدول جو

معنی دوگون - جستجوی لغت در جدول جو

دوگون
(دُ)
دوگونه. دو نوع. دوقسم. مختلف و متفاوت. (یادداشت مؤلف) :
هر دو جهان و نعمتش از بهر مردم است
زین روی جان عقل دو گون و دوتا شده ست.
ناصرخسرو.
و رجوع به دوگونه شود
لغت نامه دهخدا
دوگون
دوقسم، مختلف و متفاوت
تصویری از دوگون
تصویر دوگون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلگون
تصویر دلگون
(دخترانه)
مرکب از دل+ گون (مانند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دودگون
تصویر دودگون
به رنگ دود، دودی، تیره و تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوگان
تصویر دوگان
دو، دوتا، دوتایی، دوبه دو، دوبرابر
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبد قابوس. واقع در 3هزارگزی پهلوی دژ جنب رود خانه گرگان با 1550 تن سکنه آب آن از رود خانه گرگان است و راه فرعی به پهلوی دژ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از دو + گان، که پسوند نسبت است و گاهی به صورت گانه آید، . دوتایی. (یادداشت مؤلف). دوتا و مضاعف. (ناظم الاطباء). مضاعفه، زره دوگان حلقه بافته. (صراح اللغه) :
بخ بخ این زاهد دوگانه گزار
که دو گان سجده می کند یک بار.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
، دوبدو. (ناظم الاطباء). دودو. دوتا دوتا. (یادداشت مؤلف) : و مردمان و لشکر و مهتران نیز یکان و دوگان به زینهار می آمدند. (ترجمه تاریخ طبری ص 513).
پس گیو بد آوۀ سمکنان
برفتند خیلش یکان و دوگان.
فردوسی.
آن مبارز که بر آماج دوگان چرخ کشید
نتواند که دهد نرم کمانش را خم.
فرخی.
کوه کوبان را یکان اندر کشیده زیر داغ
بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار.
فرخی.
این جا همی یگان و دوگان قرمطی کشد
زینان به ری هزار بیابد به یک زمان.
فرخی.
مادت معیشت من آن بود که هر روز یکان و دوگان ماهی می گرفتمی. (کلیله و دمنه) ، دو جنس. دو نوع: پس در آن کشتی از هر جانوری دوگان نری و ماده ای. (تفسیر کمبریج ورق 55- از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀگان در همین لغت نامه و نیز المعجم چ مدرس رضوی ص 177شود
لغت نامه دهخدا
(دُ نِ / نَ)
دو رخسار خدین، دو نوع. دو جنس. نوعین. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به دوگون شود
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 13هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 6هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀبهبهان به اهواز، با 100تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دودی، به رنگ دود، دودرنگ، (یادداشت مؤلف)، ادکن، (زمخشری)، دودفام، تیره، تار
لغت نامه دهخدا
نام قضائی در سنجاق ارکری از ولایت پانیه، مرکز آن قریۀ ووشتینه است که در 25 هزارگزی جنوب شرقی ارکری واقع گشته، این قضا مرکب است از 44 قریه که 20000 تن سکنه دارد، اراضی این قطعه کوهستانی است ولی دره و دشتهای حاصلخیز نیز دارد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گُن)
خداماهی. نام رب النوع ماهیان. مردم اسدد و غزه و اسکالن را فلسطینیان بپرستش او داشتند
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن با 694 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوگون
تصویر شوگون
فال نیک تفال خیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوگان
تصویر دوگان
دوبدو، دو برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دودگون
تصویر دودگون
تیره، تار
فرهنگ فارسی معین
انعامی که مردم به کشتی گیر برنده دهند، شاباش
فرهنگ گویش مازندرانی